نوشتن برای ما یا دیگران؟
«خوره کتاب» ستون هفتگی کتاب در وبسایت ایران اینترنشنال است و پیگیری آنچه در دنیای کتاب گذشته است. خوره کتاب اما قرار نیست فقط ستون اخبار باشد. در این بخش از آن چیزی مینویسیم که خودمان میخوانیم و دوست داریم با شما به اشتراک بگذاریم. اگر شما هم میخواهید با ما در این تجربه شریک باشید با نویسنده ستون تماس بگیرید و کتابها، یادداشتها و خبرهای خود را ارسال کنید. همچنین در رسانههای اجتماعی با هشتگ #خوره_کتاب با ما همراه باشید و نظرات خود را بنویسید.
محمدحسین محمدی از نویسندگان شاخص افغانستانی است که سالها در ایران زندگی، تحصیل و کار کرده و حالا ساکن سوئد است. از محمدی تاکنون چند مجموعه داستان و سه رمان منتشر شده است. مجموعه داستان «انجیرهای سرخ مزار» احتمالا شاخصترین اثر اوست، که توانست سال ۱۳۸۳ برنده جایزه مجموعه داستان اول بنیاد گلشیری شود و به زبانهای دیگر از جمله فرانسوی ترجمه شود. محمدحسین محمدی تازگیها رمان تازهای در نشر چشمه به نام «پایان روز» منتشر کرده که ظاهرا در ایران پرفروش بوده است. هرچند نمیشود به آمارهای فروش و تعدد چاپ در ایران اعتماد کرد، اما از شواهد چنین برمیآید که رمان تازه محمدی مورد توجه مخاطبان فارسیزبان قرار گرفته است.
دلیل نگارش این یادداشت اما رمان تازه محمدی نیست، بلکه گفتوگویی است که او با خبرگزاری کتاب ایران درباره این رمان و ادبیات افغانستان انجام داده است. در بخشی از این گفتوگو محمدی درباره خالد حسینی و عتیق رحیمی، دو نویسنده مطرح افغانستانی در سطح جهانی، گفته است: «به اعتقاد من، خالد حسینی به ادبیات انگلیسیزبان و آمریکا تعلق دارد و نه به ادبیات فارسی و افغانستان. بهنظرم ادبیات در زبان رخ میدهد. اما وقتی کارهای عتیق رحیمی را بررسی میکنیم و میخوانیم، میبینیم که به زبان مادری ما هم نوشته است؛ اما بحث خالد حسینی فرق میکند.» و در جای دیگری تاکید میکند که: «امثال من، عتیق رحیمی یا آصف سلطانزاده وقتی مینویسیم از خودمان برای خودمان مینویسیم، و در مرحله بعد از خودمان برای دیگران مینویسیم؛ اما خالد حسینی از ما برای دیگری مینویسد و این تفاوت ماست.» فارغ از اینکه این جملات شباهت زیادی دارد به نقدهایی که در ایران به فیلمها یا آثار افرادی مثل عباس کیارستمی، بهمن قبادی و حتی رسولاف میشد و میشود، حرف اصلی این جنس از اتهام این است که شما مینویسید یا میسازید یا خلق هنری میکنید برای آنکه در بازار جهانی یا بینالمللی «دیده» شوید.
شاید کمتر کسی باشد که در کیفیت ادبی نوشتههای خالد حسینی و البته عتیق رحیمی شک داشته باشد. رمان «بادبادکباز» احتمالا تاثیرگذارترین رمانی است که تاریخ پرفرازونشیب افغانستان را روایت میکند. خبر ندارم آیا خالد حسینی قادر به نوشتن به زبان فارسی است یا نه، اما عتیق رحیمی پیش از «سنگ صبور»، که به فرانسوی نوشته شد و معتبرترین جایزه ادبی فرانسویزبان یعنی جایزهی گنکور را برد، دستکم دو رمان کوتاه به فارسی نوشته بود؛ «خاک و خاکستر» و «هزارخانه خواب و اختناق»، که دومی از حیث تصویرپردازیهای زبانی شگفتانگیز است. گرچه نشر ثالث این دو رمان را از ترجمه انگلیسی دوباره به فارسی برگرداند، زبان را الکن و بههمریخته کرده است و حتی با وجود اعتراض نویسنده همچنان به تجدید چاپ این آثار ادامه میدهد، اینکه نویسندهای میتواند به زبانی غیر از زبان مادری خود بنویسد و در آن موفق باشد یک امتیاز است. میلان کوندرا، رماننویس پرآوازه چک، از این دست افراد است، که بیشتر آثارش را بعد از مهاجرت به فرانسه و به فرانسوی نوشته است. در میان ایرانیان هم چند ده چهره اینچنینی داریم که شاید مشهورترینشان آذر نفیسی باشد.
میشود به روش محمدحسین محمدی، آذر نفیسی، خالد حسینی، عتیق رحیمی یا حتی میلان کوندرا را ایرانی و افغانستانی و چک دانست، اما آن چیزی که تغییر نمیکند نسبت جهان و ادبیات است. ادبیات (و در مقیاسی بزرگتر هنر) خلق نمیشود برای آنکه تنها به یک زبان، در یک جغرافیا و فقط برای افرادی از یک سرزمین باشد. ادبیات بستری جهانی است برای بهاشتراکگذاری تجربیات انسانی، برای آنکه منِ ایرانی بتوانم با قلم مارکز داستانی از آن سرزمین ناشناخته آمریکای لاتین را بخوانم و در تجربه انسانی آن سرزمین شریک شوم. بعید میدانم در هیچکجای جهان به کوندرا و همینگوی و آلبر کامو و اورهان پاموک برای آنکه آثارشان در چهارگوشه جهان خوانده میشود بگویند اینها نویسندگانی هستند که برای «دیگران» مینویسند، پس از «ما» نیستند. این تفکیک به ما و دیگری از آندست تکنیکهایی است که شاید برای مخاطب عام جالب باشد و حتی او را تحت تاثیر قرار دهد، اما تنها نتیجهاش جدا کردن انسانها و اقوام و در بستری بزرگتر، تفکیک تجربیات انسانی است.
ادبیات خوب و کارشده و باارزش با ابزار ترجمه و همچنین چندزبانی بودن انسانها راه خود را در سرزمینها و زبانهای دیگر پیدا خواهد کرد. گرچه در این میان نمیتوان تاثیر سیاست جهانی، رسانهها و عواملی غیر از ادبیات را در درخشش ناگهانی یک اثر نادیده گرفت، اما اگر کار ادبی و هنری کیفیت قابل قبولی نداشته باشد، حتما از بازی زمان جا خواهد ماند و ماندگار نخواهد بود.
شاید بد نباشد محمدحسین محمدی که معتقد است «ادبیات در بستر زبان اتفاق میافتد» به این فکر کند که «بادبادکباز» و «سنگ صبور»، که هر دو به زبانی غیر از فارسی نوشته شدهاند، چه تاثیر شگرفی در شناساندن فرهنگ و تاریخ و ادبیات افغانستانی در سطح جهانی داشتهاند و این را بررسی کند که اگر این آثار به فارسی نوشته میشدند چه راه دورودرازی برای جهانی شدن داشتند. و بد نیست به این بیندیشد که موفقیت این دو نویسنده میتواند چه انگیزه مضاعفی برای نسلهای بعدی مهاجران افغانستانیای باشد که در سرزمینهای دیگر بالیدهاند و حالا میتوانند تجربیات و داستانهای سرزمین مادری خود را با دیگران در جهان به اشتراک بگذارند.
گرچه ادبیات در بستر زبان اتفاق میافتد، اما زبان در مرحله نوشتن پلی است میان ذهن نویسنده، اثرش و اولین مخاطبان هدف. هر اثر ادبی بهمحض اینکه خلق میشود وارد دنیایی میشود که دیگر ایرانی و افغانستانی و ترک و فرانسوی برایش تفاوتی نخواهد داشت.