پنج صحنه از آقای بازیگر
یک، عزتالله انتظامی جمعه ۲۶ مردادماه درگذشت؛ در سن ۹۴ سالگی؛ بهقول خودش بچه سنگلج و بهقول خانواده سینمای ایران، آقای بازیگر. وقتی هوشنگ گلمکانی اولین کتاب خودش را سیسال قبل، درباره یک بازیگر سینمای ایران نوشت، عزت انتظامی بازیگر برگزیده او بود. یکی از جوانهای سینمای ایران، به عنوان «آقای بازیگر» اعتراض کرده و گفته بود وقتی بهروز وثوقی و فردین در سینمای ایران بودند، عزت انتظامی هنوز نبود. بزرگان سینمای ایران این اظهار نظر را بهحساب جوانی این بازیگر گذاشتند. کتابهای تاریخ سینما و پردههای نقرهای سینمای ایران، بهخاطر داشت که عزت انتظامی در فاصله دهه چهل تا آخرین روزهای زندگیاش، دو کار بزرگ در سینمای ایران انجام داد: سطح بازیگری سینما را بالا برد و فیلم بد بازی نکرد. فیلمهای برجسته او، آنقدر زیاد است که لازم به نامبردن نیست. گاو، آقای هالو، پستچی، ملکوت، دایره مینا، حاجی واشنگتن، اجارهنشینها، هامون، بانو، خانه خلوت، ناصرالدینشاه آکتور سینما، روسری آبی، هزاردستان و دهها فیلم دیگر، گواه توانایی اویند. گرچه داریوش مهرجویی شاید بهترین بازیها را از او گرفت، اما عزت انتظامی در فیلمهای دیگران هم درخشید، نه فقط در سینما، در تئاتر که پله نخستین بهترین بازیگران سینمای ایران بود.
دو، عزتالله انتظامی واقعی شیرین، باهوش، مهربان و بهشکل عجیبی در بازیکردن توانمند بود. شانس این را داشتم که در جشنواره کودک اصفهان در کنار دوستان سینماگر روزی را کنارش بنشینم و دو داستان از او بشنوم. داستان نخستین که آن را بازی کرد، داستان احضار ناصر ملکمطیعی در سالهای اول انقلاب بود: ناصر ملکمطیعی را احضار کرده بودند و او ترسیده بود که اگر بپرسند چرا فیلمفارسی بازی کردی و لاتبازی درآوردی و با زن مردم در فیلم فلان کردی، چه بگوید؟ و فکر کرده بود، خواهم گفت سینما بود و من بازیگر بودم؛ وگرنه من نقش امیرکبیر را هم در سلطان صاحبقران بازی کردم که امیرکبیر به ایران خدمات بزرگی کرد. فردا قاضی او را متهم کرده بود که چرا نقش امیرکبیر را بازی کردهای و او دستپاچه شده بود و گفته بود، من که فقط نقش امیرکبیر را بازی نکردم، من لاتبازی هم درآوردم و عرق هم خوردم و دعوا هم کردم. وقتی حکایت به اینجا میرسید، انفجار خنده بلند میشد و همه جمع، خواستار داستانی دیگر از عزت انتظامی میشدند که فقط خنده نبود. داستان سینمایی بود که در دست افرادی هنرنشناس در اداره کشور افتاده بود. من همین داستان را در دادگاه خودم تعریف کردم و بارها در استندآپ کمدیها اسباب خندهای شد که در پس آن، آگاهی بود. همان روز، انتظامی داستان روزی را تعریف میکرد که یک روحانی صاحبمقام در سالهای اول انقلاب، خانم گوگوش را احضار کرده بود و چنان با لطافت این داستان را میگفت که گوشها کلمه به کلمه داستانش را دنبال میکردند و سر آخر، وقتی بود که گوگوش وارد اتاق آن روحانی شده بود و دیده بود عروس و دختر و زن و همه فامیل او جمع شدهاند تا با گوگوش عکس بگیرند. انفجار خنده بلند میشد. عزت انتظامی خیلی زود دوست میشد و آنقدر صمیمانه رفتار میکرد که از یاد آدم میرفت که او یکی از بزرگترین آدمهای سینمای ایران است.
سه، اولینبار که یک انتظامی دیدم، مجید انتظامی، پسر عزت بود. محسن مخملباف داشت فیلم بایسیکلران را میساخت و موسیقی فیلم، تم افغانی و هندی داشت و نوازنده سیتار آن، مهرپویا بود که بهعنوان یک نوازنده قدیمی و خوشنام سیتار در کشور شناخته شده بود. همان زمان متوجه شدم که عزت انتظامی پسری بهنام مجید دارد که آهنگسازی بنام است و تاکنون چهاربار بهعنوان بهترین سازنده موسیقی فیلم در جشنواره فیلم فجر شناخته شده است. پسر دیگرش، رامین انتظامی است که نیمقرنی است از همان بیستسالگی به آلمان رفته و جزو موزیسینهای برجسته امروز آلمان است. اگر با موسیقی کلاسیک آلمان آشنا باشیم، خواهیم فهمید که بهشمار آمدن بهعنوان یک موسیقیدان مطرح در آلمان، چه اهمیتی دارد.
چهار، میگویند زندان، غربت و پیری، دل آدم را کوچک میکند. هنرمندان وقتی در این سه موقعیت قرار میگیرند، بهخصوص در روزگار سختی و پیری، گاه با رفتاری که ممکن است ناشیاز سختی زمانه باشد، یا گاهی بهخاطر خود پیری که آدمی را ناتوان میکند، تمام دستاورد یک عمر خود را بهخاطر رفتاری نادرست یا محافظهکار شدن به باد میدهند و دشوارتر اینکه جامعه ایران در این موارد، سختگیر است و بخشیدن را نمیشناسد. در این سالها، پیری و دشواری زمانه، بسیاری از مردان و زنان بزرگ سینما را به جایی رساند که بدنام شدند؛ و بیرحمانهتر اینکه سیاستمداران شارلاتان، خوب میدانند که چگونه در شرایط دشوار امروز از هنرمندان سوءاستفاده کنند. بلایی که سر بسیاری از هنرمندان کشور آوردند و برای انتظامی هم داستانی درست کردند که یک رئیسجمهور و معاونش، مثل کلاهبرداران، او را که برای ثبت خانهاش بهعنوان موزه میخواست به یک سازمان دولتی برود، جلوی دوربین عکاسان کشاندند و پیرمرد متعجب و شگفتزده را سوژه انتخابات کردند. عزت انتظامی شاید باورش نمیشد که یک رئیسجمهور اینقدر مبتذل و سخیف رفتار کند. خوشبختانه هم توضیح عزت انتظامی و هم روشنگری دوستان استاد، موجب شد توهمی در مردم ایجاد نشود.
پنج، رز ارغوانی قاهره فیلمی است از وودی آلن که در آن بازیگر سینما، جف دانیلز، از پرده بیرون میآید و وارد زندگی بیننده فیلم، میا فارو، میشود. طیکردن فاصله مردم با بازیگر، قهرمان و هنرپیشه، کاری بود که عزت انتظامی بهخوبی انجام داد. شاید در میان نسلهای بازیگری ایران، عزت انتظامی جزو اولین بازیگرانی بود که از کلاس بازیگری کلاسیک به بازیگری مدرن روی آورد. بازیگری که مثل همفری بوگارت، نشانههای خودش را با خودش توی فیلم نمیبرد؛ و شگفتانگیز اینکه عزت انتظامی جزو معدود مدرنهایی بود که با پیر شدنش، سنتی و کهنه نشد و همیشه نو و تازه ماند.
مرگ انتظامی مرگ بازیگر است؛ تصویر او بر پرده نقرهای سینما جاودانه خواهد ماند.