آیا در ناامیدی تغییر اقلیم، امیدواریای باقی مانده؟
در پایان سال ۲۰۱۸ میلادی، در موضوع گرمایش زمین و تغییر اقلیم ناشی از فعالیت صنعتی و سبک زندگی انسان، خبر بد و تراژدی کم نداریم. مقدم بر همه، امسال، دفتر تغییر اقلیم سازمان ملل گفت فقط ۱۲ سال دیگر (از این هفته بخوانید ۱۱ سال دیگر) وقت داریم تا از خطر انقراض نجات پیدا کنیم.
در مقابل، وقتی تقریبا تمامی دولتهای جهان در اجلاس کاتوویتسا در لهستان جمع شدند، برنامه مصوبشان برای اجرای پیمان پاریس نمیتواند ما را از انقراض نجات دهد.
هرچند در این اجلاس نظر دانشمندان رک بود: امکان رسیدن به هدف پیمان پاریس، یا محدود کردن گرمایش زمین به آستانه ۱.۵ درجه سانتیگراد را از دست دادهایم ولی از لحاظ تکنیکی هنوز ممکن است به آستانه ۲ درجه نرسیم.
علم میگوید وضعیت بد است و ما گوش نمیکنیم.
ناامیدکننده است، نه؟
بهعنوان یک خبرنگار، امسال بیشتر از پارسال خبر طوفانهایی ویرانگر، آتشهایی مهارناپذیر، سیل، خشکسالی، ریزگرد، آلودگی هوا و... را کار کردم. تقریبا هفتهای نبود که در آن در گوشهای از دنیا تراژدیی رخ ندهد. تراژدیها فقیر و ثروتمند، پیشرفته و در حال توسعه نمیشناختند.
مثالش ژاپن در تابستان سال ۲۰۱۸: ابتدا موج گرما جان صدها نفر را گرفت و سپس سیلابی سنگین سر رسید، برق قطع شد و دهها نفر کشته شدند. کشور هنوز به آرامش برنگشته، بدترین طوفان چرخنده اقیانوسی ۲۵ سال اخیر به مناطق مرکزی ژاپن رسید.
این جهان ما است در زمینی که تازه ۱.۲ درجه سانتیگراد گرمتر از شروع عصر صنعتی شدن در میانه قرن نوزدهم میلادی است و ما هنوز فقط شاهد عوارض گرمایش نیم درجه سانتیگرادی هستیم. چند سال دیگر تازه میفهمیم زندگی زمینی که یک درجه گرمتر است چقدر سختتر خواهد بود.
ناامیدکننده است، نه؟
با این حال در سال ۲۰۱۸ هم بیشتر از قبل، گازهای گلخانهای به اتمسفر زمین فرستادیم. گسترده در پروژههای گسترش مصرف سوختهای فسیلی سرمایهگذاری کردیم. همچنان آزادانه تا میتوانیم گوشت میخوریم و اگر امکانش باشد، از سفر با هواپیما به هیچ عنوان چشم نمیپوشیم. زندگی مصرفگرایانه را با سرسختی دنبال میکنیم.
نتیجهاش این شده که یک زمین برای حرص و خواستههای ما کافی نیست. من تا میتوانم گوشت نمیخورم و تا میتوانم خرید نمیکنم. اگر بشود پیاده جایی میروم وگرنه وسایل حملونقل عمومی سوار میشوم و آخرین گزینه برایم استفاده از اپهای حملونقل مثل اوبر است. تا واقعا لازم نباشد سوار هواپیما نمیشوم. تولید زبالهام را به نسبت چهار سال پیش، هشتاد درصد کاهش دادم. با این وجود، وقتی با کمک اینترنت حساب کردم، دوتا و نصفی زمین لازم بود تا حریف مصرفگراییام باشد.
ناامیدکننده است، نه؟
در ۲۰۱۸، شاهد قدرتمندتر شدن دروغگوها بودم. رییسجمهور آمریکا میگوید باوری به علم اقلیمشناسان ندارد و گزارشهای رسمی دولت خودش را قبول نمیکند. یکی از این گزارشها میگفت آمریکا بایستی آماده گذر از آستانه گرمایشی پنج درجه سانتیگرادی باشد. گزارش دیگر ایالت به ایالت شرح داده بود که در همین قرن آمریکا چقدر از تغییر اقلیم و گرمایش زمین ضرر خواهد کرد.
ولی کو گوش شنوا؟
چون در دنیای امروز پوپولیستهای دروغگو قدرتمندتر میشوند. مثالش دولت تازه برزیل که رییسجمهورش با شعار خروج از پیمان پاریس و جنگلزدایی از آمازون به قدرت رسید. در آن سوی زمین، در کشورهای اروپایی، احزاب راستافراطی گستردهتر دیده میشوند. از آلمان تا سوئد تا ایتالیا تا فرانسه.
فرانسه در ۲۰۱۸ شاهد اعتراضهای خیابانی به دولت بود که چرا میخواهی سوخت را گران کنی؟ عاقبت دولت فرانسه افزایش قیمت سوخت را شش ماه به تاخیر انداخت.
در کانادا اعتراضها همچنان به دولت گسترش مییابد که چرا میخواهی بر سوختهای فسیلی مالیات کربن وضع کنی؟ مالیاتی که مبتکرش نوبل اقتصاد ۲۰۱۸ را برنده شد و از سالها پیش میگوید قیمتگذاری تولید زباله – در اینجا گازهای گلخانهای – میتواند هم بانی کاهش تولید آن شود و هم بودجه کافی فراهم کند تا از یک طرف مردم فقیرتر بتوانند زندگی کنند و از آن سو پروژههای مختلف سوختهای پاک به نتیجه برسند.
در مهمترین استان کانادا، اونتاریو، دولت راستگرا به قدرت رسید و در استان کبک، دولت راست افراطی و هر دو مخالف مالیات بر کربن و مخالف طرحهای مختلفی که میتوانند زندگی را برای مردم کانادا استوار نگه دارند و گرمایش زمین را مهار کنند.
ناامیدکننده است، نه؟
در ایران، کاوه مدنی، تنها منادی علم در موضوع خشکسالی، مجبور شد از کشور فرار کند تا به زندان نیفتد. کاووس سید امامی که میگفت یوزپلنگ را نجات دهیم و زیستبومهای ایران را نجات دادهایم، در زندان به شکل مرموزی درگذشت. دهها فعال محیطزیستی بازداشت شدند و وقتی مردم در خوزستان به خیابانها آمدند که آب نداریم، هوا نداریم، غذا نداریم، با شلیک ماموران امنیتی روبهرو شدند.
در مقابل، دروغگوها قدرتمندتر میشوند. میگویند چون ایران به پیمان پاریس ملحق شده برق مرتبط قطع میشود. ولی برق قطع میشود چون آب نیست و سدها دیگر برق کافی عرضه نمیکنند. گفتند بارانهای اخیر نشانه پایان خشکسالی است ولی امتداد خشکسالی در سیستان و بلوچستان از ده سال گذشت و تمامی ایران با درجات مختلف خشکسالی دست و پنجه نرم میکند. تا آنجا که در مازندران و گلستان گفتند فصل دوم کشت برنج نباشد، چون آب نیست. سر وضعیت دریاچه ارومیه دروغ گفتند. سر وضعیت هوا و آب دروغ میگویند.
ناامیدکننده است، نه؟
بله، بیاندازه ناامیدکننده است. تمامی شبیهسازیهای رایانهای به ما میگویند به سمت قهقرا میرویم. شدهایم شبیه به یک بیمار سرطانی که میداند سرطان دارد، میداند هنوز امکان درمان وجود دارد، هم پول کافی دارد و هم دارو در اختیارش است ولی شانه بالا میاندازد و کاری نمیکند. فکر میکند نمیمیرد، ولی سرطانش گستردهتر شده است و دارد او را به مرگ نزدیکتر میکند.
در این ناامیدی، امیدواری کجاست؟
امیدواری شاید همینجا باشد، در شهر برنابی در سواحل غربی کانادا، جایی که نشستهام و این دیدگاه را مینویسم. در نزدیکی من یک موسسه تحقیقاتی دارد نسل تازه راکتورهای فیوژن را آماده میکند. اگر کارشان به نتیجه برسد، انرژی پاک میتواند در دسترس همگان باشد. چون در نظریه، با یک لیوان آب و با کمک راکتورهای فیوژن میتوان اتم را شکست و سپس اتم را دوباره جوش داد و برای همیشه انرژی تولید کرد.
امیدواری شاید در نور خورشید و باد باشد. تولید انرژی از آنها امسال هم ارزانتر از قبل شد.
امیدواری شاید در بچههایی باشد که از هلند گرفته تا آمریکا، دولتها را به دادگاه کشاندهاند، برخی برنده شدند و برخی بازنده و امیدواری شاید در شهرها باشد. از نیویورک در سواحل شرقی آمریکا تا ویکتوریا در سواحل غربی کانادا، شهرداریها شرکتهای سوختهای فسیلی را به دادگاه کشاندهاند که هزینه تغییر اقلیم شهر ما را نقد حساب کن.
امیدواری شاید در ناامیدی باشد. در شهرهای سوخته، زیر سیلاب رفته، طوفان از سر گذرانده که در آن مردمان با واقعیتی سخت روبهرو شدهاند. گرمایش زمین همینجا است. تغییر اقلیم همینجا است. هیچ چارهای نداریم جز اینکه با آن مبارزه کنیم، گرمایش را مهار کنیم و سپس روندش را معکوس کنیم.
امیدواری شاید در قبول واقعیت باشد. خیلی چیزها را از دست دادهایم. بسیاری از حیوانات، گیاهان، مرجانهای دریایی و... همه از دست رفتهاند. هنوز ولی میشود کارها کرد. هنوز میشود تغییرها به سرانجام رساند. هنوز شاید در این ۱۱ سال بتوانیم خودمان را نجات بدهیم.
وگرنه میشود همان که پیشتر شد. هفته پیش در یک موزه در شهر ویکتوریا، مقابل فسیلهایی ایستادم از گونههای جانوری که هیچ بازماندهای ندارند. پیشتر در یک عصر انقراض از بین رفتهاند. کامل. یک دانه دیانای آنها زنده نماند تا بهجایش گونههای تازهتر بیایند.
به خودم گفتم ما بالاخره میرویم، انسان محو میشود و زمین دوباره سر فرصت، در گذر میلیونها سال دوباره سرزنده میشود.
چون در ناامیدی، همیشه بسی امیدواری است.