عبدالفتاح سلطانی: متهمان سیاسی مجرم نیستند، این باور را باید تقویت کنیم
عبدالفتاح سلطانی، وکیل دادگستری، در اتاقی با عنوان روایتهایی از سلول انفرادی «زندگی، شکنندگی، مقاومت» همزمان با روز جهانی منع شکنجه در کلاب هاوس با اشاره به سه تجربه خود از انفرادی گفت: متهمان سیاسی مجرم نیستند، این باور را باید تقویت کنیم.
سلطانی افزود: «هر نوع شکنجه از جمله انفرادی برای این است که حق سکوت متهم را از بین ببرند. این دامنه سکوت میتواند فراگیر باشد. نمیشود نسخه برای همه پیچید اما میتوان از تجارب یکدیگر استفاده کنیم. ورزش کردن یکی از راهها است. امید داشتن در سلول انفرادی، گاهی نوشته روی دیواری مثل این نیز بگذرد میتواند برای متهم روحیه بخش باشد.»
این وکیل و فعال حقوق بشر گفت که «متهمان سیاسی اهل خشونت نیستند، اینها هیچ کدام براساس قوانین دنیا و مملکت خودمان مجرم نیستند. اگر این باور را در خود تقویت کنیم، میتوان این وضعیت را تحمل کرد.»
نرگس محمدی نیز در این اتاق گفت: «برخی فکر میکنند برای دادخواهی شکنجه ، قربانیان آن بعد از سرنگونی حکومت بتوانند شکایت کنند، اما درست در زمانی که مسوولان راس حکومت هستند باید چشم در چشم آنها که ناقض حقوق بشر هستند و شکنجه میکنند، ایستاد و دادخواهی کرد.»
محمدعلی عمویی، فعال سیاسی که در دوره پهلوی و جمهوری اسلامی۳۷ سال در زندان و از این مدت را حدود چهار سال در انفرادی بوده است، گفت: «نه فقط در رژیم قبل از انقلاب که ۲۵ سال در زندان بودم همه بررسیهای قضایی نسب به یک متهم توام با انواع شکنجهها بود، با کمال تاسف بعد از انقلاب هم که ۱۲ سال در زندان بودم انواع شکنجهها منجمله زندان انفرادی به شدت اعمال میشد. در دوران زندان بعد از انقلاب انواع شکنجه را در روند بازجویی تحمل کردم یکی از این انواع انفرادی بود که طولانیترین آن شش ماه بود. در دوران زندان ۱۲ سالهام در بعد از انقلاب علاوه بر شکنجه فیزیکی بر من، از بهمن ۶۱ تا آبان ۱۳۶۴ چیزی نزدیک به سه سال من در انفرادی مطلق بودم. به گمان من انفرادی طولانی کشنده است و بدترین شکنجه است.»
شیوا نظرآهاری، فعال سیاسی و از زندانیان سابق گفت: «هر وقت میخواهم درباره انفرادی صحبت کنم، خیلی ذهنم منسجم نیست، شاید به این دلیل که اولین بار تجربه کردم خیلی کم سن و سال بود(۱۸ ساله بودم) و تجربه هولناکی بود، اما همان تجربه در سالهای بعدی که در همان شرایط قرار گرفتم به کمکم آمد. فرودست سازی تو به عنوان زندانی، چشم بند زدن، سر کردن چادر این یکی از مهمترین مسائل است، یادم است در سلول انفرادی نگهبانان در را باز میکردند و میگفتند چه کار میکنی؟ چرا صدایی از تو در نمیاد؟ تنهایی بیش از حد عناصر شناختی را میگیرد و ممکن است به نگهبان و بازجو وابسته شوی چون موقعیتی است که بتوانی از آن وضعیت خارج شوی. در آن شرایط دچار توهم میشوی.»
این زندانی پیشین همچنین گفت: «یادم است در سال ۸۸ در انفرادی شبها صداهایی میشنیدم و فکر میکردم دارم دیوانه میشوم. همه ما که از آن وضعیت بیرون آمدیم، لحظات سختی داشتیم، گریه کردیم، فکر کردیم آیا میارزید، تا مرز شکستن رفتیم، اما برای آدمهای مختلف روشهای متفاوتی وجود دارد که بتواند از این شرایط خارج شود.»
شیوا نظرآهاری تاکید کرد مهم است که فرد بازداشتی در چنین وضعیتی خود را سرزنش نکند، باید بدانیم فرد مقصر وضعیتی که در آن قرار گرفته نیست و نباید خود را سرزنش کند.
مجید توکلی: کم کم کلمات را فراموش میکردم
مجید توکلی، فعال سیاسی از دیگر افرادی که انفرادی را تجربه کرده است، گفت: «حدود یک سال انفرادی بودم، انفرادی تنبیهی را سوا میکنم، در بازداشت اولم، شرایط بازجوییام سخت بود، انفرادی را درک نکردم، آن ۵۰ روز انفرادی مامن بود برایم، کانال تهویه خوب جا نخورده بود و خیلی صدا میداد. اما سری دوم بازداشتم در سلولی که بسیار گرم بود و ۵۵ روز آنجا بودم، اگر قرار بود وضعیت جهنمی تجربه کنم، در و دیواری که از آن آتش میبارید و از پنجره دوده وارد میشد و سیاه شده بودم، وضعیت وحشتناکی بود. کم کم کلمات و حرفها را داشتم فراموش میکردم. پارهای از روز با مورس ارتباط بگیرم، صفحات مشبک پشت سلول امکان مورس را با اخلال مواجه کرد. تجربه سوم انفرادی طولانیتری بود. من با چراغ حساسیتی ندارم و با تنهایی هم مشکل نداشتم اما بیخبری آزارم میداد.»
توکلی اضافه کرد شرایط طوری است که یکجا میشکنید و یکجا احساس ضعف میکنید. بعضی اوقات ۱۰ روز حمام نمیبردند، در حالیکه دو بار در هفته امکان حمام بود اما میگفتند آب سرد است و نمیبرند.
مرضیه رسولی، روزنامهنگار نیز در این اتاق با اشاره به تجربه خودش گفت: «شبانه عده زیادی به خانه هجوم آوردند و ۲۱ روز انفرادی بودم، شب اول بعد از بازجویی انفرادی بردند و از در خانه به من چشم بند زده بودند، در دو الف بودم. پدر و مادرم خبر نداشتند. شب اول انفرادی برایم معنی پیدا نکرده بود. فردای آن تماس کوتاهی با خواهرم داشتم و تا ۱۰ روز هیچ تماسی نداشتم، مهمترین چیز این بود که زمان اعلام نمیکنند و خیلی طولانی میگذشت. در زمستان بازداشت شده بودم، سیستم گرمایشی درست کار نمیکرد یا قطع بود و سرد میشد یا اینکه اگر مداوم روشن بود، اتاق مثل کوره میشد.»
رسولی اضافه کرد: «غذا نمیتوانستم بخورم، درست خوابم نمیبرد، به نظر میآمد دچار یک وضعیت ابدی هستم و میگفتند ۱۵ سال اینجا میمانی، بعد میفهمی همه اینها یک سناریو است، به آنها درباره عروسی برادرم گفته بود و از همین اطلاعات به من فشار میآوردند. آدم فکر میکند با چهار انسان درباره گرفتاریها صحبت میکنی و رهایت میکنند، اما خب اطلاعات اضافی شرایط را برای شما سختتر میکند.»
مرضیه رسولی در بخشی از روایتش گفت: «با دست موهایم را شانه میکردم و موهایی را که در دست میماند و میریخت را میشمردم و با آن بارها فال میگرفتم با نخ پتو، موهای پایم را بند میانداختم.»
سعید مدنی: شرایط انفرادی برای زنان سختتر از مردان است
سعید مدنی، پژوهشگر علوم اجتماعی، با اشاره به یکسال انفرادی خود گفت: «انفرادی برای زنان به شدت سختتر است و اساسا چون فضای زندان و محیط آن مردانه است و زنانی که کار میکنند خصلت مردانه دارند.»
مدنی تاکید کردافزایش نور یک راه دیگر برای شکنجه است، چون امکان خواب را مختل میکند. کیفیت غذا هم از دیگر نکات مورد توجه در انفرادی است.«انفرادی فقط تاثیر روانی ندارد، تاثیر جسمی هم دارد، ساییدگی دندان زیاد میشود، ساییدگی مفاصل و زانو درد هم ایجاد میشود.»
پونه از زندانیان سیاسی که در دهه ۶۰ انفرادی را تجربه کرده است، گفت: «۱۶ ساله بودم که در شهرستان بازداشت شدم، در یک کف شور من را انداختند. سه تا چهار ماه آنجا بودم و اوایل فکر میکردم اگر زیاد بمانم، میمیرم اما بعد از چند ماه که به دستشویی میبردند، اسم خودم و بقیه دوستانم را شنیدم که چه کسانی زندانی و اعدام شدند. به سلول که بازگشتم با صدای بلند شروع به سرود خواندن کردم و اسامی اعدامیان و احکام را گفتم. سه سال زندان بودم، بیشترش را انفرادی بودم.»
پونه اضافه کرد: «وقتی به زندان کوه سنگی مشهد منتقل شدم، بعضی اوقات بلند بلند سرود میخواندم، من را میبردند میزدند، فکر میکردم نکند برای اینکه من را از سلول ببرند و بزنند، سرود میخوانم. عذاب وجدان میگرفتم.»
عاطفه نبوی، فعال دانشجویی سابق، نیز روایتش از انفرادی را ارایه داد و گفت: «در مجموع دو بازداشت در دهه ۸۰ کمتر از دو ماه در انفرادی بودم. یه بخش زیادی که انفرادی را تجربه میکنند، اساسا در این اتاق نیستند، زندانیان عمومی از جمله این افراد هستند. شرایط این افراد سخت است، زندانیان سیاسی انگیزههایی برای تحمل انفرادی دارند، اما برای خیلی از زندانیان عمومی انگیزه زیادی برای تحمل انفرادی وجود ندارد و به خیلی چیزهای عجیب و غریبی افراد تن میدهند.»
فاطمه گوارایی، فعال ملی مذهبی و فعال حقوق زنان با اشاره به بازداشتهایش از دهه ۶۰ و ۷۰ گفت: هدف از انفرادی مدیریت اطلاعات فرد بازداشتی، کنترل زندانی و ذهن روانش است. در انفرادی محروم از دیدار و ملاقات، محروم از نور و هوای تازه، محروم از هر نوع خبری بودیم.
سپیده پورآقایی، تحلیلگر و فعال سیاسی، گفت: «سه بار بازداشت شدم و سومین بار بازداشتم انفرادی را بیشتر حس کردم. این را مدام با خود بگوییم که انفرادی نیز یک تجربه است و این امید به بیرون آمدن از زندان میتواند آسیب کمتری را متوجه بازداشتی کند، بیاطلاعی از بیرون من را به شدت اذیت میکرد، ۳۵ روز بازجویی مرتب داشتم. یک هفته گذشت به زندانبان میگفتم چرا من را ول کردید، میگفتم من را ببرید بازجویی کنید، میگفتند بازجو با تو قهر کرده است.گاهی وقتها به ذهن میرسد که اگر سطح کوچکی همکاری کنم زودتر رها میشوم اینها احساساتی است که در ذهن مرتب میآید. باید به این ذهن گرسنه برای دریافت اطلاعات غلبه کنید.»
موسی هاتمیان، از زندانیان سیاسی در دهه ۶۰، گفت: «نوجوان بودم بازداشت شدم، با بازخوانی رمانها، ورزش کردن و برنامه ریزی دقیق در سلول شرایط را تحمل میکردیم. در دهه ۶۰ وضعیت انفرادی متفاوت بود به ویژه برای زنان.به دختر عمویم انقدر تجاوز کردند که تعادل روانیاش را از دست داد و آوایی وزیر دادگستری که سمت قضایی داشت او را با عنوان اینکه بیحثیتش کردیم آزاد کرد و سال ۶۴ او را دوباره بازداشت کرده و سال ۶۷ اعدام شد.»
زهره سرو، شهروندی که در دی ماه ۱۳۹۸ بازداشت شده بود با ارایه روایتی از بازداشتش گفت: «توسط سپاه بازداشت و به یک الف منتقل شدم. اولین بازجویی من شب برگزار شد. سیلی به من زدند، در فضای مجازی رصد میشدم، روزی دو نوبت بازجویی میشدم، با چشم بند من را از سلول خارج میکردند، من را از گوشه چادر میکشیدند و میبردند، توهین و تحقیر میکردند. بازجو گفت بلایی به سرت میآورم که در تنهایی آرزو کنی با من حرف بزنی. در هواخوری کفشدوزک پیدا کردم و دو روز در سلول با کفشدوزک حرف میزدم.»
احمدرضا حائری، فعال مدنی از دیگر افراد حاضر در اتاق، گفت: «دو هفته انفرادی بودم. روز آخر زندان من را بردند به اتاقی که دو نفر متهم اقتصادی و یک فعال سیاسی کرد بود که میگفت ۹ ماه انفرادی بوده و از لحاظ روانی معلوم بود فروپاشیده بود. انفرادی شکنجه واقعی است. با جریانی مواجهیم که اهل تزویر است و در مقابل این جریان باید تعاریف دقیق و مشخص بدهیم.»
مریم یحیوی، فعال سیاسی نیز گفت: «دو تجربه داشتم یکی در سال ۸۹ توسط اطلاعات سه ماه و سال ۹۳ توسط اطلاعات سپاه بازداشت شدم که نزدیک ۴۰ روز بود. سه چیز خیلی باعث عذاب بود، شب اول لخت شدن کامل و بشین و پاشو برایم آزار دهنده بود. دوم
ضیا نبوی: فقدان در سلول انفرادی را نمیتوان توضیح داد
ضیا نبوی، فعال دانشجویی سابق با اشاره به تجربهاش از سلول انفرادی عنوان کرد: «در سلول انفرادی هیچ اتفاقی نمیافتد و این فقدان را نمیتوان توضیح داد، این معلق شدن و هیچی نداشتن را خیلی سخت میتوان توضیح داد. سلول اطلاعات اهواز چهار دیواری با سه تا پتو و موکت هیچ چیز دیگری نداشت، بعد از چهار سال وسط حبسم بود، هیچ چیزی برای مشغول کردن نداری. از طرفی بازجویی هم نبود.
ایقان شهیدی شهروند بهایی گفت: «در سال ۸۸ در کرمانشاه بازداشت شدم مدتی در انفرادی بودم و سپس با هواپیما به تهران و دو الف منتقل شدم. تجربه بازداشت ارشادی داشتم، چند نفر از قم آمده بودند و فشار عقیدتی بود که عقیده را عوض کنند و به طور خاص کتاب دادند که در انفرادی به آنچه میخواهند برسند. بازجو دروغ میگفت، حتی توهین به عقیده و خانواده میکردند و من خیلی توجهی به توهینها نمیکردم. چشم بند داشتم به من میگفتند دست نزن به ما نجس میشویم. اگر بدانیم که این اقدامها سیستماتیک است میتواند کمک کند که بدانیم مکانیسمی است برای کشتن آدمها و آسیب به آنها.»
کیوان رحیمیان، دیگر شهروند بهایی، گفت: «بار نخست من و همسر با هم بازداشت و به ۲۰۹ منتقل کردند. دختر چهار ساله من بیرون ماند و شرایط سختی بود، هیچ تماس تلفنی در هر دو بار بازداشت نداشتم. بار دوم تنها بازداشت شدم. افراد را در موقعیتی قرار میدهند که حواس پنجگانه را میبندند. تعادل حرکتی در انفرادی طولانی مختل میشود. چیزی که در سلول انفرادی میگذرد نمادی است از شکنجه سفید.»
یاشار تبریزی، فعال مدنی، از دیگر سخنرانان این جلسه بود، او درباره تجربه خودش از انفرادی گفت: اسفند ۹۵ بازداشت شدم، زمینهای نداشتم. به خانه ما ریختند و بازداشت کردند. بعد از ۲۴ ساعت بازجوییهای من شروع شد.هیچ اطلاعی از بیرون نداشتم، تنها قرآن و نهج البلاغه داشتم و چیزی غیر از این در دسترس نداشتم، روزی شش تا هفت بار لباس در سلول انفرادی میشستم، هیچ وقت یادم نمیرود. من گریهام گرفت، گفتم من را کجا میبرید، گفتم کسی را ندارم، گفت نگران نباش کسی سراغت هم نخواهد آمد، اینجا دیگر آخرش است. ۱۸ روز در انفرادی بودم، تجربه بدی بود.»
خالد پیرزاده، ورزشکار و فعال مدنی، نیز که اخیرا از زندان به مرخصی آمده است، گفت: وقتی بازداشتم کردند به شدت من را زدند، مهره گردنم آسیب دیده و چند مهره کمرم شکست. ۲۰ روز انفرادی بودم، بعد از درگیری لفظی با برادر حسن روحانی من را به زندان تهران بزرگ فرستادند، ۲۵ ماه روی ویلچر بودم یا با عصا میتوانستم راه بروم، از زمانی که به مرخصی آمدم به چند بیمارستان مراجعه کردم و ماه آینده جراحی دارم. کلیه، کبد، قلب و معدهام مشکل پیدا کرده است، امیدوارم روزی این روند متوقف شود.