نقطه پایان بر سیاست «تعامل سازنده» حسن روحانی
در مبارزات انتخاباتی که منتهی به پیروزی حسن روحانی در سال ۹۲ شد، نقطه کانونی تبلیغات او در عرصه سیاست خارجی، تأکید بر «تعامل سازنده» با همه جهان بود. بر این مبنا، او گفته بود که «در تعامل با همسایگان و جهان، بیتردید منافع و سود بیشتری عاید ایران میشود».
به بیان دیگر، «کلید» روحانی برای معضلات عدیدهای که از دوران احمدینژاد بهجا مانده بود، اتخاذ سیاستی غیر از سیاست خارجی احمدینژاد بود. احمدینژاد در طول ۸ سال، سیاست خارجی خود را بر «تقابل» با منطقه و جهان بنا گذاشته بود؛ موضوعی که بارها مورد تقدیر رهبر جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت.
اما پس از انتخابات ۹۲، ظریف گفت که «مردم با انتخاب روحانی ثابت کردند دنبال تعامل سازنده با دنیا هستند». این یعنی سیاست تعامل سازنده یکی از تمایزات روحانی از سعید جلیلی، محمدباقر قالیباف و محسن رضایی بود که اگر برگزیده میشدند، جز راه تقابل را با منطقه و جهان درپیش نمیگرفتند.
روحانی بهدرستی دریافته بود که انبوه معضلات کشور در گرو تعامل با جهان پیرامون است. ظریف بر همین مبنا، یادداشتی به عربی در رسانههای عربزبان منتشر ساخت، با این عنوان که «الجار ثم الدار» (نخست همسایه، سپس خانه) تا اشارهای باشد به اینکه اگر امنیت در همسایگان حاصل شد، خانه ما نیز امن باقی خواهد ماند.
همین نگاه مبتنیبر تعامل بود که موجب شد روحانی در نخستین سفرش به نیویورک بهعنوان رییس جمهور، تلفن اوباما را پاسخ دهد و ظریف در مناسبت دیگر، با اوباما دست دهد. این دو دریافته بودند که اتخاذ سیاست تقابل، جز به انزوای ایران و درنتیجه ویرانی اقتصاد، منتهی نمیشود. از همین جا بود که ظریف سیاست تعامل سازنده را راهی برای مقابله با «ایرانهراسی» میدانست. در همین راستا بود که پس از برجام، صدها هیأت بلندپایه خارجی از ایران دیدن کردند و حسن روحانی نیز به چندین کشور اروپایی سفر نمود؛ درحالیکه در طول ۸ سال ریاست احمدینژاد، او حتی برای یکبار به یک سفر دوجانبه اروپایی دعوت نشد. تنها راهی که او بلد بود، سفر به نیویورک و ونزوئلا بود.
بازگشت به صفر
اگر در سال ۹۲، روحانی درست تشخیص داده بود که احیای اقتصاد ایران در گرو بهبود روابط با جهان پیرامون است و اگر او میدانست که بازگشت به رویکرد تقابل [یعنی رویهای که احمدینژاد برگزیده بود] زیانبار است، تهدید اخیر او مبنیبر بستن تنگه هرمز (موضوعی که در سفر به اروپایی اخیرش به سوئیس و اتریش مورخ ۱۲ و ۱۳ تیرماه اعلام کرد) تیر خلاص به سیاست تعامل سازنده، بهدست خود روحانی است. چنین تهدیدی بیش از هرچیز، نخست سیاست خارجی حسن روحانی را قربانی کرده است.
در طول سالهای ریاستجمهوری حسن روحانی، هرگز مشاهده نشد که آیتالله خامنهای سیاست خارجی او (یعنی تعامل سازنده) را مورد تحسین و تمجید قرار دهد. اما در فاصله اندکی از تهدید حسن روحانی مبنیبر بستن تنگه هرمز، قاسم سلیمانی (فرمانده نیروی سپاه قدس)، محمدعلی جعفری (فرمانده سپاه پاسداران) و اخیراً شخص رهبر جمهوری اسلامی از این موضع او تقدیر بهعمل آوردند. آیتالله خامنهای بهتازگی در دیدار با سفیران جمهوری اسلامی، گفت: «سخنان رییسجمهور در سفر اخیر به اروپا مبنیبر اینکه اگر نفت ایران صادر نشود، نفت هیچ کشوری در منطقه صادر نخواهد شد، سخنانی مهم و رویکرد نظام است و وظیفه وزارت امور خارجه، پیگیری جدی اینگونه مواضع رییسجمهور است.»
خامنهای در همین دیدار، بهدرستی گفته بود که حفظ منافع یک کشور یا از طریق «تعامل» است و یا از طریق «تقابل». از این رو، وقتی او بستن تنگه هرمز را میپذیرد و میگوید «این رویکرد نظام [بخوانید خامنهای] است»، به وضوح رویکرد تقابل را بهجای تعامل پذیرفته و آن را سرلوحه وظایف وزرات خارجه از این پس، برشمرده است.
رویکرد تقابل و تشدید انزوا
این پرسش بیدرنگ پرسش بهجایی است که اگر آمریکا بهدنبال تقلیل فروش نفت ایران به صفر است، آیا تهران باید دستبسته در برابر این رویکرد تهاجمی آمریکا، ساکت بنشیند؟ اگر نه، بستن تنگه هرمز، یکیاز راههای مقابله با چنین رویکرد تهاجمی آمریکاست.
تردید نیست که این انتظار نابهجایی از کشورهاست که درمقابل رویکرد تهاجمی دیگر کشورها، دستبسته و ساکت بمانند، اما آیا بستن تنگه هرمز بهعنوان رویکردی برای مقابله با تهدید آمریکا، شدنی و ثانیاً عاقلانه است؟
میدانیم که تنگه هرمز یک آبراه بینالمللی است و قوانین حقوق دریاها مبنیبر «تردد آزاد و بیخطر» بر آن جاری است. تهدید به بستن هرمز، نه تقابل با آمریکا، بلکه نقض قوانین بینالملل است که حتی صادرات نفت عراق (دوست جمهوری اسلامی) را هم مورد تهدید قرار میدهد. طبیعتاً این چنین رویکردی، روابط تیره ایران و همسایگان عرب را تیرهتر خواهد کرد. افزون بر اینکه خطر مداخله نظامی آمریکا را برای باز نگهداشتن آن، بالا می برد.
بهعبارت دیگر، اینک که دولت ترامپ بهدنبال تشدید تحریمها بر ایران است، چرا همچون گذشته از زبان خامنهای نمیشنویم که «تحریمها نعمتاند» یا نمیشنویم که «جمهوری اسلامی تحریمها را دور میزند». چرا خامنهای رویکرد تقابل را صحه میگذارد؟
از نظر روحانی اگر این رویکرد درست بود، چرا در ۹۲ رویکرد تعامل سازنده را پیشنهاد داده بود؟ و اگر این رویکرد را نادرست میدانست، چرا امروز خود رویکرد تقابل را با کل منطقه (نه صرفاً آمریکا) برگزیده است؟
بازخوانی نامه قاسم سلیمانی به حسن روحانی خالی از لطف نیست، آنجا که نوشت: « آنچه از فرمایشات حضرتعالی در رسانهها منعکس شد، مبنیبر اینکه اگر نفت جمهوری اسلامی ایران صادر نشود، تضمینی برای صدور نفت کل منطقه نمیباشد، مایه مباهات و افتخار است... این همان دکتر روحانی است که ما شناخت داشتیم و داریم و میبایست باشد.»
این تصریح از سلیمانی، جز این معنا نمیدهد که رویکرد پیشین روحانی مبنیبر تعامل سازنده با جهان نادرست بود و چرخش او به اتخاذ رویکرد تقابل، موضعی است که «رهبر عزیز ... را سرافراز» نموده است.