روزگار زندگی با بیماریای ناشی از نیش یک حشره
هنوز هم نمیداند کِی، ولی یک بار که پوروچیستا خاکپور، نویسنده ایرانیآمریکایی متولد تهران، به طبیعت سری زده بود، نوعی کنه او را نیش زد و نیش این حشره تبدیل شد به یکی از فرسایندهترین بیماریهای ممکن: بیماری لایم (Lyme Disease).
این بیماری بهتدریج بدن را درگیر میکند، ابتدا با علایمی شبیه سرماخوردگی خودش را نشان میدهد و بهتدریج بر کارکرد قلب و مفصلها تاثیر منفی میگذارد. درنهایت، ممکن است فرد تا سالها با فرایند درمان، از جمله عملهای جراحی، دستبهگریبان باشد.
لایم در نیمکره شمالی زمین بیماریای نامآشناست، ولی در سالهای اخیر و بهواسطه گرمایش زمین، کنههایی که آن را منتقل میکنند راحتتر از قبل تولیدمثل میکنند، زمان بیشتری زنده میمانند و گستردهتر پخش میشوند. برای همین در ورودی پارکهای برخی کشورها تصویر این کنه را گذاشتهاند و هشدار دادهاند «اگر این کنه شما را نیش زد، سریع نیشش را از پوست بیرون بکشید و به بیمارستان مراجعه کنید».
کتاب «بیمار» خاطرات سالها مبارزه پوروچیستا با بیماری لایم است، ولی در کنار آن، زندگی او را هم دنبال میکند و برخلاف فرهنگ معمول ایرانیتبارها، که آشکارا از همهچیز صحبت نمیکنند، این کتاب خاطرات رک و بیپرده از همهچیز میگوید: از زندگی سادهاش تا وقتی پوروچیستا سراغ موادمخدر رفت.
از تهران تا کالیفرنیا، زندگی همراه با افسردگی پس از مهاجرت اجباری
پوروچیستا ۴ ساله بود که او را از تهران به کالیفرنیا بردند. خانوادهاش برخلاف آنچه تهرانجلس به آن شهره است، ثروتمند نبودند و از سر اجبار راهی کشوری دیگر شدند. در سالهای پس از انقلاب و شروع جنگ، مهاجرت اجباری چیزی نبود که او آمادگیاش را داشته باشد و غمِ رفتن برای همیشه همراهش ماند. پوروچیستا چند مرتبه در کتاب خاطراتش سراغ این سوال میرود که مهاجرت چه بر سرش آورده است و میگوید چطور افسردگی بر او سایه افکنده است.
یا آنطور که پشت جلد کتاب نقش بسته است: «داستانی از نجات، درد و تغییر، بیمار اثرات یک بیماری بر زندگی یک زن را دنبال میکند. این کتاب سفری است که همراه پوروچیستا خاکپور از تهران، شهر محل تولدش، به شهرهای بزرگ آمریکا میروید، کشوری که حالا آن را خانه مینامد، تا وقتی سرانجام بیماری لایم را در او تشخیص میدهند.
بیمار کنکاش میکند چه حسی دارد در تن خودت، در خانه خودت باشی و کشورت را خانهات بدانی و چه حسی دارد خودت را در خانه احساس نکنی.»
بهرغم بیماری و همچنین سختیهای زندگی، خاکپور چهرهای موفق در فرهنگ و ادبیات آمریکای شمالی است. به جز «بیمار»، که خاطرات زندگی اوست، دو رمان «پسران و دیگر اجسام سوختنی» و «آخرین وهم» را نیز منتشر کرده است و در کنار آن، در برجستهترین مجلات و رسانههای آمریکا قلم زده است، از نیویورکتایمز گرفته تا مجله هارپر.
پوروچیستا بیشتر سالهای کودکی و جوانیاش را در پاسادنای جنوبی در کالیفرنیا گذرانده، در نیویورک و در کالج سارا لورنس درس خوانده و لیسانس نویسندگی و ادبیات خلاق گرفته است. او همچنین در دانشگاه جانز هاپکینز درس خوانده و در چند کالج آمریکای شمالی و اروپا دورههای آموزش نویسندگی برگزار کرده است.
سالها طول کشید تا لایم را تشخیص دهند
بیماری لایم میان گزینههای تشخیص بیماری انتخاب اول پزشکها نیست و برای همین، فرد مبتلا ممکن است سالها سرگردان از این بیمارستان به آن بیمارستان و از این پزشک به آن پزشک برود و کسی بااطمینان نگوید دردش چیست.
همین اتفاق برای پوروچیستا افتاد و در نتیجه، همانطور که در مقدمه کتاب نوشته است، بیماری لایم تاکنون برایش بیش از ۱۴۰هزار دلار هزینه دربرداشته است.
بخش عمدهای از کتاب خاطراتش بر مواجهه با پزشکان مختلف و شیوههای گوناگون درمان متمرکز است؛ درمانی که الزاما متمرکز بیماری لایم نیست، مثل وقتی که چند پزشک به او میگویند فقط دچار نوعی بیماری روانی است و با رواندرمانی و مصرف دارو میتواند نجات پیدا کند. ولی لایم به این تشخیص علاقه خاصی نداشت.
درحقیقت، این بیماری، بیتوجه به خواست بیمار، چندین سال دوام میآورد، علایم گوناگونی از خود نشان میدهد و حتی میتواند جان فرد را بگیرد.
نتیجهاش بر جسم آدم میتواند هولناک باشد، همانطور که پوروچیستا نوشته است:
«توی دو ماه ده کیلو وزن کم کردم.
حتی یک روز هم بدون ساعتها گریه بیامان نگذشت.
حتی یک روز هم بدون ساعتها بیخبری از اینکه کجا هستم نگذشت.
حتی یک روز هم بدون مسکنهای سردرد نگذشت.
حتی یک روز هم بدون میل به خودکشی نگذشت، احساسهایی خیلی واقعی، شفاف و خیلی گرم.
نمیتوانم برایتان بگویم چطور سگم را برای پیادهروی میبردم، چطور غذا میخوردم، چه اتفاقهایی میافتاد» (موخره بیمار، صفحه ۲۴۶ کتاب).
سیگار، اعتیاد و جستوجوی برای شریک مناسب زندگی یا سکس
پوروچیستا اولین مرتبه زندگی مستقل را در کالج و در شهر نیویورک تجربه میکند، یا بهقول خودش (نقل به مضمون)، همان هفته اول یک بسته سیگار میخرد و همه را پشت سر هم میکشد تا هرچه زودتر به آن عادت کند. حتی قبل از ماریجوانا سراغ موادمخدر سنگینتر میرود. هرچند اعتیاد اصلی با قرصهای مسکن سراغش میآید و تا سالها با آن دستبهگریبان باقی میماند.
همانطور که شریک برای زندگی یا سکس برایش چون مشکلی لاینحل باقی میماند. در گذر کتاب، مردهای مختلفی به زندگی پوروچیستا میآیند، برخی تحمل دورههای درمان یا وخامت بیماریاش را ندارند و برخی دیگر با مشکلات خودشان، مثل اعتیاد به الکل، نمیتوانند کنار بیایند و از او دور میشوند.
تاجاییکه، پوروچیستا تقریبا تنهاست و شب سال نو، وقتی همه نیمهشب کنار خانواده یا دوستانشانند، او سگش را میبرد بیرون تا قدم بزنند. همین رویداد کوچک و اتفاقهای پس از آن، شروع و پایان کتاب خاطراتش است. او به ما میگوید چه شد و چه بر سرش آمد، ولی از سویی از تهران تا شرق، غرب و میانه آمریکا همراهش میشوی تا خاطرات زندگیاش را مرور کنی.
درنهایت، لایم در سرتاسر کتاب معمایی است که باقی میماند: پوروچیستا کی به آن مبتلا شد؟ دقیق نمیداند. اصلا از لایم چقدر میدانیم؟ هنوز خیلی نمیدانیم. آیا ممکن است من هم به لایم مبتلا باشم؟ پوروچیستا در ابتدای کتاب هشدار میدهد که فقط پزشک میتواند جواب قطعی را بدهد و داشتن علایمی شبیه به یک بیماری بهمعنای بیماری نیست.
هر انسانی ممکن است بیمار شود، هرچند از آن کمتر گفته شده است، بهخصوص در جامعه ایرانی و از نگاه یک زن. پوروچیستا در «بیمار» خواننده را همراه خودش به حاشیهها و سپس به عمق زندگی میبرد، تا او را بیشتر بشناسی و بیشتر بتوانی درک کنی چرا بیماری او را از پا درنیاورد، ولی همچنان نتوانسته بر آن پیروز شود.
*کتاب «بیمار» (Sick, a memoir) را انتشارات کننگیت وابسته به هارپر کالینز در ۲۵۶ صفحه منتشر کرده است.