خداحافظ، روزنامه کاغذی!
خبر رسیده که پس از تعطیلات نوروزی، روزنامه همشهری، که پرشمارترین روزنامه کشور است، ۱۶ صفحهای میشود، یعنی ۸ صفحه کمتر از سال گذشته.
تیراژ همشهری هم به نصف رسیده است و احتمالا بیشتر از ۳۰ هزار نسخه در روز منتشر نمیشود و اگر برگشتیهای روزنامه را هم در نظر بگیریم، موفقترین روزنامه ایران در مملکتی که ۸۰ میلیون جمعیت دارد، بیشتر از ۲۰ هزار نفر خواننده ندارد. این در حالی است که همین حالا، کانالهای تلگرامی و اینستاگرامی با ۳۰ هزار دنبالکننده، معمولی به حساب میآیند.
چه اتفاقی برای مطبوعات ایران افتاده است؟ زمانه روزنامههای کاغذی سر آمده است یا عمر روزنامههای ایرانی؟
این درست که رسانههای نوین در همه جای دنیا توانستهاند روزنامهها و مجلات را به گوشه رینگ برانند، اما اوضاع در کشورهای دیگر این قدر اسفبار نیست. روزنامههای ژاپنی هنوز شمارگان میلیونی دارند. راه دور نرویم، روزنامه پاکستانی «جنگ» بیش از پنج میلیون تیراژ دارد.
شمارگان مجموع جراید روزانه ایران، که ۲۰۰ روزنامه را شامل میشود، بنا بر آمار رسمی یک سال پیش، نزدیک به ۸۰۰ هزار نسخه است، اما این رقم نازل هم واقعی نیست. سایت انصافنیوز، مردادماه گذشته، گزارشی غیررسمی از شمارگان روزنامهها منتشر کرد که نشان میداد، در خوشبینانهترین حالت، ۲۰۰ هزار نسخه روزنامه در ایران چاپ میشود و نزدیک به نیمی از این جراید رنگارنگ برگشت میخورند.
طبق این گزارش، روزنامههای خصوصی، مثل شرق، اعتماد، آفتاب و آرمان، سرجمع ۲۰ هزار نسخه هم تیراژ ندارند و شمارگان روزنامه کیهان، اطلاعات و خراسان، که قدیمیترین روزنامههای کشور به حساب میآیند، بهزحمت به ۱۰ هزار نسخه میرسد.
روزگار سپریشده روزنامههای جوانمرگ
میتوان گفت که روزنامه در ایران کالایی سیاسی است و در چند مقطعی که این حرفه تیراژهای میلیونی به خود دید، در فضای سیاست اتفاقی افتاده بود.
در اوایل انقلاب و سالهای ۵۷ تا ۶۰ و تا قبل از اینکه آیتالله خمینی فرمان به توقیف مطبوعات دهد، تیراژ مطبوعات به تبع عطش انقلابی مردم و از سویی، کنار رفتن پرده سانسور، برای جمعیت ۳۶ میلیونی ایران از یک میلیون میگذشت. اوضاع در دهه شصت هم بد نبود، روزنامههای منتشرشده در فضای پرخفقان این دهه به عدد انگشتان دو دست نمیرسید و در نبودِ هرگونه رسانه و شبکه اجتماعی، بههرحال خواننده داشتند و دخلوخرجشان جور درمیآمد.
دوم خرداد سال ۷۸، باز هم روزنامهها خواندنی شدند و با انتشار روزنامه جامعه و پس از آن تکثیر روزنامهها و پیوستن نیروهای جوان و تازه به مطبوعات، روزنامهخوانی رسم شد و بودند خوانندگانی که هر روز چندین روزنامه میخریدند. اما آن سبو هم شکست و با فرمان رهبر جمهوری اسلامی ایران در بهار سال ۷۹ و توقیف فلهای روزنامهها، آخرین دوره درخشان مطبوعات هم سر آمد. روزنامههای پرخواننده عمری کوتاه داشتند و روزنامهنگارها یا تغییر شغل دادند یا خیلیها مهاجرت کردند، آنها هم که در این شرایط سخت ماندند و روزنامهنگاری را ادامه دادند عاقبتاندیش شدند.
سانسوری که پیشتر از بیرون اعمال میشد درونی شد و از قضا، شمار روزنامههای اصولگرا هم بیشتر و بیشتر شد و جو عمومی از دست روزنامههای اصلاحطلب و مستقل در رفت. موبایلهای هوشمند هم به بازار آمدند و رسانههای اجتماعی و تلگرام و اینستاگرام هم جا را برای روزنامههای کاغذی تنگ کردند و عاقبت، کار به جایی رسید که حکومت هم دیگر به آنچه روزنامهها مینوشتند اعتنای چندانی نمیکرد. وقتی خوانندهای نباشد و روزنامه نفوذی در جامعه نداشته باشد، عنان سانسور هم سست میشود. در سالی که گذشت، فقط روزنامه قانون توقیف شد، آن هم به دلیل تیتری که روز پس از ملاقات بشار اسد و خامنهای زد و اسد را مهمان ناخوانده خطاب کرد.
کاغذ و رانت و فقر آگهی
۱۵ سال پیش، راهنمای آگهی همشهری حرف اول و آخر را در آگهیهای مکتوب میزد، کتابچهای ۱۰۰ صفحهای که هر روز منتشر میشد و همشهری را به ثروتمندترین روزنامه ایران تبدیل کرده بود. اما حالا چه، راهنمای همشهری به چند برگ کاهش یافته است و درعوض، آگهیها به فضای مجازی رفتهاند و سایتهای «دیوار»، «شیپور» و «دیجی کالا» همشهری را از یادها زدودهاند. کار به جایی رسیده است که شهرداری تهران به روزنامه همشهری سوبسید میدهد. اما مشکل همشهری یکی دو تا نیست، گویا در دوره قالیباف، شمار زیادی به کارمندان همشهری افزوده شد و روزنامه با ازدحام نیرو و کسادی بازار روبهروست و همین روزها، دست به تعدیل نیرو هم خواهد زد.
روزنامههایی مثل کیهان، رسالت، جوان، وطن امروز، جمهوری اسلامی و مطبوعاتی که به نهادهای حکومتی وصلاند در این بازار کساد هنوز بودجه میگیرند و روزنامه منتشر میکنند. روزنامه اطلاعات هم به درآمد چاپخانه اختصاصیاش، ایرانچاپ، زنده است و امرارمعاش میکند.
وضع اما برای روزنامههای خصوصی و مستقل بدتر است. آگهیهای دولتی رانتی است که به دوست و آشنا میرسد و خیلی وقتها نصیب روزنامههای خصوصی نمیشود. در اوضاع تحریم و رکود صنایع، کسی رغبت به تبلیغ ندارد، آن هم وقتی میدانند روزنامه ۴ یا ۵ هزار نسخه بیشتر تیراژ ندارد.
در یک سال گذشته، خودِ کاغذ هم برای روزنامههای کاغذی مصیبتی شده است. در ایران، فقط کارخانه کاغذسازی مازندران فعال است، که کاغذی نامرغوب دارد و از طرفی، مواد اولیهاش از خارج میآید، البته همین کاغذ بیکیفیت هم گران و کمیاب شده است.
دولت یک سال پیش، به تجار ارز ۴۲۰۰ تومانی داد تا برای صنعت نشر، کاغذ وارد کنند. اما کاغذ وارداتی به انبارها رفت و احتکار شد، بلکه گرانتر شود؛ آن قسمت محدود هم که توزیع شد زیر سایه رانت و سهمیهبندی رفت. در چهار ماه گذشته، هر بند کاغذ از ۱۲۰ هزار تومان به ۴۰۰ هزار تومان رسیده است.
میتوان حدس زد در سال جدید، اگر کاغذ و دلار همینطور کمیاب و گران باشد، شمار زیادی از روزنامهها کار را متوقف کنند. غمانگیز اینجاست که مردم به دکهها نگاهی نمیاندازند و کسی متوجه نخواهد شد که روزنامهای منتشر نشده است.
قانون جدید مطبوعات و پایان روزنامهنگاری
گفتهاند سعید امامی، که عامل قتلهای زنجیرهای روشنفکران معرفی شد، سعی داشت قانون مطبوعاتی را تدوین و به تصویب مجلس برساند تا مشکل آزادی نسبی و ادواری مطبوعات را برای حکومت از بیخ حل کند.
قانون مطبوعات سالهاست که در چموخم اصلاح است و هنوز به نتیجه نرسیده است. یک سال پیش، دولت لایحه قانون تازه مطبوعات را تدوین کرد که با جنجال روزنامهها کنار گذاشته شد.
قرار بود سازمان نظام صنفی مطبوعات شکل بگیرد، سازمانی که مرکزیتش از اهالی مطبوعات نبودند. بنا بر این قانون، روزنامهنگار کسی بود که از این سازمان پروانه فعالیت میگرفت و با این حساب، بدون مجوز نمیشد قلم و کاغذ به دست گرفت.
گویا دولت آن لایحه را کنار گذاشته است، اما عدهای از نمایندگان اصولگرای مجلس همان را تبدیل به طرح کردهاند و میخواهند در مجلس مطرح کنند.
اگر طرح قانون مطبوعات تصویب شود و کاغذ و تیراژ هم همین باشد که هست و دکههای مطبوعاتی همینطور سوتوکور باشد، میتوان گفت روزنامه در ایران، پس از ۱۵۰ سال، به خط پایان رسیده است.
به نظر میرسد عاقبت کار روزنامهها نتیجه ظهور فناوریهای جدید و رسانههای اینترنتی نیست، بلکه حاصل عمری سانسور و دلزدگی از روزنامه و روزنامهنگاری است.
بیست و هشتم بهمنماهی که گذشت روزنامه دولتی ایران به هفت هزارمین شمارهاش رسید. اما صفحات ویژهای که ایران برای این مناسبت شادمانه منتشر کرد، بیشتر به سوگنامه میمانست. عبدالرسول وصال، مدیرمسئول سابق ایران، یادداشتی نوشته بود با عنوان «خزان مطبوعات» و ختم کلامش این بود که روزنامهها هدر رفتهاند و از درون تهی شدهاند. در این چهل سال، از هرچه گفته شد، همان را از دست دادیم، دیروز عدالت قربانی شد و امروز امید.
- توضیح (افزودهشده در ۱۷ فروردینماه):
پس از انتشار این مطلب، مهران کرمی، مدیر مسئول روزنامه همشهری در واکنش به بخش آغازین این مطلب، توضیحاتی را برای نویسنده فرستاد که عینا نقل میشود:
«همشهری مانند همه مطبوعات کشور، شرایط دشواری دارد که بخشی از آن ناشی از چالشهای مطبوعات کاغذی در همه دنیا و بخشی هم بهدلیل شرایط تحریم و گران شدن قیمت تمامشده نهادههای روزنامه ازجمله کاغذ و زینک و مرکب و حملونقل است و البته بحران مخاطب در مطبوعات کشور هم نقشی مهم دارد. اما این را که تیراژ همشهری به نصف رسیده و بعد عدد ٣٠هزار تیراژ را نمیدانم از کجا بهدست آوردهاید. همشهری هماکنون هم وضع بهتری از بسیاری از روزنامههای کشور دارد. تیراژ همشهری اگر کم شده، یا به قول شما به نصف رسیده، به دلیل نبود کاغذ موجود در بازار و مشکل اقتصادی روزنامه بوده و نه نداشتن مخاطب و هنوز تقاضا برای همشهری بهگونهای است که ساعت ١٠ صبح در دکهها نایاب میشود. جهت اطلاع عرض کنم حتی در ایامی که تیراژ همشهری به تعبیر شما نصف شده، به زیر ١٠٠هزار نرسیده و برگشتی آن هم صفر است، زیرا همشهری اساسا سیستم برگشتی ندارد. اطلاعاتی که انصافنیوز هم منتشر کرده بود، اساسا اشارهای به همشهری نداشت و مربوط به روزنامههایی بود که از دولت یارانه میگیرند و همشهری هیچگاه در این سالها یارانهبگیر نبوده است.»