صداوسیما، رسانه یا دستگاهی امنیتی
چند روز پس از سرکوب اعتراضهای سراسری آبانماه، ابوالفضل بهرامپور، مترجم و مفسر قرآن، در برنامهای گفتوگومحور که از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شد با اشاره به آیهای از سوره مائده، در تفسیر آن مدعی شد محاربان (دشمنان خدا و پیامبر) را با قطع انگشتان یک دست و یک پا و تبعید به مکانی مانند وسط دریا باید زجرکش کرد. او گفت این مجازات باید درباره افرادی که بهعلت شرکت در اعتراضها بازداشت شدهاند نیز اعمال شود تا درس عبرتی برای دیگران شود. این سخنان در فضای رسانهای و بینالمللی واکنشهای بسیاری به دنبال داشت.
اما آنچه در این میان مغفول ماند و مانند سایر دفعات بر آن سرپوش گذاشته شد نقش صداوسیما و افراد یا گروههایی است که فضای بیان چنین دیدگاههایی را فراهم میکنند. برای درک بهتر این نکته که صداوسیما بهعنوان بازوی پروپاگاندای جمهوری اسلامی چه نقشی در ترویج خشونت ایفا میکند، لازم است ابتدا به این نکته اشاره کرد که نظام کنونی ایران بر اساس ایدئولوژی مذهبی بنا نهاده شده است که در آن غیرخودیها «کافر» و «نجس» به شمار میآیند، بنابراین حذف فیزیکیشان مجاز است.
تجربه نظامهای ایدئولوژیک نشان داده است باورمندان به چنین نظامهایی چنان در تئوریهای حاکمان ذوب میشوند که حاضرند برای حفظ «نظام»، با توسل به قهرآمیزترین شیوهها، غیرخودیها را نابود و از عرصه ساقط کنند. از جمله باورمندانی که در این زمینه بسیار فعالاند گماشتگان در راس رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاریِ حکومتیاند.
جمهوری اسلامی در چهار دهه گذشته، برای نهادینه کردن خشونت، سرکوب و مهار مخالفان، از این ابزار بهطور موثر استفاده کرده است. اما تفاوتی که در شیوههای ترویج خشونت بهکارگرفته در ایران پس از انقلاب با سایر نظامهای مشابه وجود دارد استفاده از عنصر مذهب، فقه اسلامی و تفاسیر آیات قرآنی، احادیث و روایات منسوب به پیشوایان دینی بوده است. در این شیوه، اعمال هرگونه خشونت برای افکار عمومی باورپذیر و عادی میشود.
مرور وقایع سالهای دهه ۱۳۶۰ نشان میدهد که مقامهای جمهوری اسلامی پس از تسلط بر ارکان حکومتی، بهطور رسمی از رسانهها برای ترویج خشونت و سرکوب مخالفان و صاحبان اندیشه استفاده کردهاند. در آن سالها، بهمنظور ایجاد رعب و وحشت فراگیر در جامعه و اعضای گروههای سیاسی مخالف، از طریق مقامهای مذهبی و قضایی مانند محمدی گیلانی، صادق خلخالی و دیگران، احکام فقهی و شرعی مرتبط با اقدامهای مخالفان تشریح و در نهایت، آنها را مثال بارز «بغی» میدانستند . بنابراین، زندانیان سیاسی باغی (کسی که بیعت با امام معصوم را شکسته و از اطاعت او خارج شده باشد) تلقی میشدند و اشد مجازات، یعنی اعدام، در مورد آنها اجرا و اخبار و تصاویر آن از طریق رادیو و تلویزیون پخش میشد.
از دیگر روشهای خشونتآمیز آن روزها، پخش اعترافهای تلویزیونی زندانیان سیاسی بود که بدون استثنا تحت شکنجههای شدید روحی و جسمی اخذ میشدند. تصاویر بهجامانده از آن دوران در اذهان مردم، جوانان کمسنوسالی است که در حالتی غیرعادی و مغلوب به سران گروهها و احزاب خود میتاختند و ابراز ندامت میکردند. این در حالی بود که پس از پخش اعترافها، اعلام میشد این افراد به سزای اعمالشان رسیدند و اعدام شدند.
پس از ثبات نسبی جمهوری اسلامی در اوایل دهه ۱۳۷۰، شدت ترویج خشونت از قاب تلویزیون کاهش یافت. اما دیری نپایید که سیاستهای داخلی حاکمان جمهوری اسلامی، بهویژه در موضوع محدودیتهای سیاسی و نبود آزادیهای مدنی، شرایطی را به وجود آورد که به اعتراضهای مردمی منجر شد. از سلب آزادیهای سیاسی در اواخر دهه ۱۳۷۰ که به جنبش دانشجویی منجر شد تا سلب حق انتخاب مردم در انتخابات سال ۱۳۸۸، سیاستهای اقتصادی ناکارآمد و ماجراجوییهای هستهای، منطقهای و بینالمللی که به اوضاع اسفبار اقتصادی و معیشتی مردم منجر شده، همگی به انباشت نارضایتیهای عمومی منجر شده است.
طبیعی است در چنین شرایطی، حاکمیت با توسل به تلفیقی از شیوههای قدیمی و نوین، به سرکوب خیزشهای مردمی روی بیاورد. سران جمهوری اسلامی هرگونه اعتراض به نحوه حکومتداریشان را به کشورهای خارجی نسبت میدهند و معترضان را اغتشاشگر، اوباش و عوامل بیگانه مینامند. از آنجایی که حکومت از خیزشهای دو دهه اخیر احساس خطر چندانی نکرده است، بنابراین سران و افراد صاحب بلندگوی نظام، مانند دهه ۱۳۶۰، با نطقهای آتشین برای توجیه و مشروع جلوه دادن حذف گسترده و بیرحمانه «مخالفان نظام مقدس» به میدان نیامدهاند، چرا که خیزشها با توسل به زور نیروهای امنیتی و نظامی، بهطور موقت متوقف شدهاند. اما سناریوی پخش اعترافهای اجباری و دست داشتن بیگانگان، در سالهای متمادی، بارها از تریبون صداوسیما اجرا شده است.
از سوی دیگر، آنچه مسلم است جمهوری اسلامی بقای خود را در هرگونه ناامنی و خشونت میبیند. سیاستهای منطقهای که ایران پس از انقلاب برای بقا در پیش گرفته است ناامن کردن، ترویج خشونت و مداخله در امور کشورهای پیرامون بوده است، تا بدینوسیله بتواند افکار عمومی داخلی را با توهم «در کمین بودن دشمنان» به خود جلب کند. اما همزمان، ترویج و تزریق خشونت به جامعه بهعنوان یکی از راههای گمراه کردن افکار عمومی از سیاستهای نادرست نیز در دستور کار حاکمان کنونی نظام قرار داشته است. بر همین اساس است که شاهد ترویج انواع خشونت از طریق برنامههای صداوسیما بودهایم و هستیم.
در سطحی بالاتر و در دستگاه قانونگذاری هم چنین فضایی حکمفرماست. لایحه «تامین امنیت زنان در برابر خشونت»، که به لایحه «صیانت، کرامت و تامین امنیت بانوان در برابر خشونت» تغییر نام داد، پس از نزدیک به هفت سال، همچنان در انتظار بررسی در مجلس شورای اسلامی است. اینگونه میشود که بر اساس آخرین آمارها، امسال میزان خشونت در جامعه ایران، در مقایسه با پارسال، ۲/۵ برابر شده است.
بنا بر آنچه گفته شد، تصمیمگیران حکومت ایران با توجه به وسعت اعتراضهای اخیر و شمار کشتهها (بیش از ۲۰۸ نفر) و همچنین بازداشتشدگان (بیش از ۸۰۰۰ نفر)، بهخوبی میدانند حرکتهای مردمی خاموش نشده است و «نظام» بهزودی با چالشهای جدیتر مواجه خواهد شد. بنابراین پخش چنین سخنانی از یک کارشناس قرآنی، که خود سمت دولتی داشته است، هرچند با یک عذرخواهی ساده از سوی او، به فراموشی سپرده شد، میتواند بهمنزله محکی به منظور آمادهسازی افکار عمومی برای آینده باشد.
در این میان، آنکه بیش از همه دنبال نتایج چنین محکی است آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی است که اختیار همه اجزای دستگاه پروپاگاندای نظام در دستان اوست. او بارها از اعترافهای تلویزیونی و ارعاب مردم حمایت کرده است و سکوتش در قبال چنین مواضعی میتواند به رضایتش از وحشتآفرینی و سرکوب مردم تعبیر شود.