رهبر ایران و چالش انتخاب اولویتهای راهبردی
رهبر ایران در مراسم سالروز درگذشت آیتالله خمینی سعی کرد با استناد به میراث سیاسی او و امام نخست شیعیان، روشهای مدیریتی خود را در افکار عمومی مشروعیت بخشد. او همچنین سعی کرد با بیان موانع و چالشهای موجود، راهحلی ارائه دهد، که هم مبهم بود و هم تکرار سخنانی که قبلاً هم مطرح کرده بود. صحبتهای او نشان داد که رهبری ایران در مواجهه با تغییرات جدید در مناسبات قدرت در نظام بینالمللی، هنوز فاقد توان بازیسازی و تولید گفتار و افقی نو برای حل مسائل است. نگاهی به سخنرانی و حواشی آن، نشان میدهد که چگونه رهبری ایران در انتخاب میان راهبردهای سیاسی مختلف و گزینش اولویت راهبردی مورد نظرش و قبول الزامات آن، با چالشهای جدی مواجه است که بر آن مروری خواهیم داشت:
الف- حذف سخنرانی حسن روحانی و سیدحسن خمینی
امسال برای نخستینبار، سخنرانی رییس جمهوری و سیدحسن خمینی که جزو تشریفات ثابت مراسم سالروز درگذشت آیتالله خمینی در این سالها بوده است را حذف و دلیل آن را طولانیشدن مراسم اعلام کردند؛ ولی واقعیت این بود که فشار نهاد رهبری باعث شد که سیدحسن خمینی سخنرانی نکند. روحانی هم که معلوم است این روزها بهخاطر مسائل مرتبطبا برجام و چالشهای اقتصادی که آنها را ناشیاز سیاستهای نهاد رهبری میداند، روحیه چندانی ندارد و اصراری برای انجام سخنرانی نکرده است. نهاد رهبری بههیچ عنوان نمیخواهد این دو چهره که میتوانند در موقعیتهای خاص ازجانب برخی گروههای اجتماعی بهعنوان کاندیدای رهبری طرح شوند، در چنین مراسمی سخن بگویند و رسانهای شوند و مشروعیت کسب کنند. سیاست تخریب سیدحسن خمینی ازسوی رسانههای مورد حمایت نهاد رهبری، با احتیاط دنبال میشود؛ اما تخریب پرملات روحانی عملاً کلید زده شده است.
ب- خوانش ناقص از میراث امام نخست شیعیان
خامنهای در سخنان خود، به زندگی امام نخست شیعیان اشاره و میراث او را در سه عنصر خلاصه میکند که عبارتاند از: اقتدار، مظلومیت و پیروزی نهایی. رهبر ایران در قرائت خود، سعی کرد برخلاف تبلیغات قبل از انقلاب و منابر روحانیت، قرائتی را ارائه دهد که توجیهکننده رفتارهای حاکمیت باشد و بخش مهمی از آنچه که در منابر و حوزه عمومی درمورد کاراکتر امام نخست شیعیان مطرح میشود را نادیده بگیرد. او مسأله عدالت و حفظ بیتالمال را که همیشه در قبل از انقلاب بهعنوان الگوی حکومت در زمان امام نخست شیعیان مطرح میشد، بهمیان نیاورد؛ برای آنکه در سیسال حاکمیت رهبری فعلی، فساد اقتصادی در سطح جامعه و مقامات به یک بنیاد بتنی غیرقابل رسوخ تبدیل شده که نظام در مقابله با آن، علیرغم شعارهای شدید و غلاظ خود، در مانده است. در خوانش خامنهای، همچنین رهنمودی که علی به مالک اشتر ارائه میدهد که همه افراد تحت سیطره حکومت باید بتوانند در خلوت و بدون نگهبان با رهبر ملاقات کنند، تا آزادانه و بدون لکنت حرفشان را بزنند، نیز نادیده گرفته شده است. درحالیکه در سالهای گذشته بهویژه بعد از ۸۸، رهبر ایران فقط افراد هوادار خود را پذیرا بوده است و هیچگاه منتقدان را به حضور نپذیرفته و وقت ملاقات به آنها نداده و اصولاً آنها را هیچگاه بهرسمیت نشناخته است.
ج- چالشها و راه خروجها
رهبر ایران چالشهای کنونی مقابل جمهوری اسلامی را تحریم اقتصادی، بسیج تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی و نیز نارضایتیهای داخلی میداند که هدفش در وهله نخست، کاهش ظرفیت دفاعی و سپس درهمشکستن مدیریت اقتصادی و نیز تحریک تبلیغاتی برای سوار شدن برروی موج نارضایتیها و تبدیلکردن آن به یک مقابله سیاسی است. او راه خروج را در این میداند که جمهوری اسلامی ظرفیت موشکیاش را حفظ کند و ارتقا بخشد، پیشرفتهای هستهای را ادامه بدهد و مسأله عدالتخواهیِ بینالمللی جمهوری اسلامی را که بهمعنای حضور در کشورهای دیگر است، تقویت کند، زیرا برای جمهوری اسلامی تولید آبرو میکند. از دید خامنهای، این عدالتخواهی، دفاع از استقلال کشورهای منطقه است و نقطهقوت جمهوری اسلامی بهحساب میآید. خامنهای افزایش موج انتقادات در این زمینه بهویژه درمورد سوریه، یمن، لبنان و غزه را تمهیدی ازسوی مخالفان میداند که میخواهند این نقطهقوت را بهعنوان دخالت جمهوری اسلامی، به یک مسأله چالشآفرین تبدیل کنند. او این گروه از مخالفان را کمککنندگان به جنگ روانی دشمن در داخل میداند و آنها را با لحن تند و بیسابقهای، موجودات حقیری میخواند که موجب سرافکندگیاند. این مواضع نشان میدهد که راه خروج رهبر ایران در مواجهه با چالشها، صرفاً با تکیه بر قدرتهای دفاعی، نظامی و هستهای معنا پیدا میکند و لذا در این چارچوب، زمینهای برای فراهم کردن و گسترش مشارکت در داخل وجود ندارد و زمینه حضور بیشتر نیروهای کارآمد در ساختار قدرت، عملاً مسدود شده است. مختصات اتخاذ چنین راهحلی، به راهبردی برمیگردد که بهنظر می رسد رهبر ایران بهعنوان اولویت و دغدغه اصلیاش در سیاست کشور، برگزیده است.
د- اولویتبندی راهبردها
رهبر ایران در صورتبندی رفتار سیاسی آیتالله خمینی، به چند مؤلفه اشاره کرد که برخی عبارت بودند از «ایستادن قدرتمندانه وفعالانه مقابل دشمنان»، «بیاعتمادی به دشمن»، «اخذ تصمیمهای شجاعانه و همراه با احساسات محکم، امّا مبتنیبر محاسبات عقلانی و رعایتکردن اولویتها». او تأکید کرد که آیتالله خمینی بر اولویتها تمرکز میکرد و مسائل حاشیهای را وارد میدانِ کار خود نمیکرد؛ مثل دوران جنگ با عراق که اولویت با جنگ بود.اگر از این زاویه نگاه کنید، چالش اصلی خامنهای در وضعیت کنونی، در همین موضوع نهفته است. خامنهای چندسالی است که عملاً در جستجوی تعیین جانشین است تا بتواند میراث خود را تداوم بخشد. او از تجربه آیتالله خمینی عبرت آموخته که اگر در این زمینه، خود قبل از مرگش اقدامی انجام ندهد، رهبر بعدی میتواند کلیه سهدهه حکومتش را زیر علامت سؤال ببرد. علاوهبر این، او برخلاف دفتر کوچک آیتالله خمینی، نهادی برپا ساخته است که بیشاز سیزدههزار نفر نیرو تحت استخدام دارد و چند نهاد اقتصادی را نیز تحت نظر خود دارد، ازجمله ستاد اجرایی فرمان امام و آستان قدس رضوی که میلیاردها دلار ثروت در اختیار دارند. بنابراین برای خامنهای، تعیین جانشین آینده برای حفظ میراثش، نهاد رهبری و نیز خاندان و فرزندانش، از سال ۱۳۸۷، مهمترین دغدغه فکری بهشمار میرفته و نحوه تعامل با جریانهای سیاسی و نحوه بازیگرفتن آنها و یا بهحاشیه راندن و حذف آنها، همه در ارتباط با این دغدغه اصلی بوده است. آنطور که شواهد و قرائن نشان میدهد، آیتالله خامنهای، فرزند دوم خود، مجتبی را باصلاحیتترین فردی میداند که هم افکار و چارچوبهای فکری او را دارد و هم در تجربه اداره دفتر بیت رهبری، مدیریت سیاسی و امنیتی در سطح کلان آموخته و هم تنها کسی است که میتواند نهاد کنونی رهبری را تداوم بخشد و میراث خاندان خامنهای را محافظت کند. مشکل رهبر ایران آن بود که معرفی مجتبی بهعنوان رهبری، هم با مخالفتهای حوزه علمیه روبرو شد و سفرهای علنی و مخفی او به قم برای جلب نظر علما به جایی نرسید و هم از جنبه افکار عمومی، انتخاب مجتبی، شکل میراثی حکومت سلطنتی را به ذهن متبادر میکرد. در سال ۸۸، شعار علیه مجتبی خامنهای و نفی رهبری او که به نظر میرسید ازسوی مهدی هاشمی تولید شده بود، جزو مواردی بود که پرونده سنگین مجرمانهای برای او رقم زد. رهبر ایران سپس تلاش کرد تا پروژه گذار رهبری موقت را کلید بزند که فردی برای مدت کوتاهی رهبری را در دست بگیرد، تا زمینه رهبری دائم مجتبی خامنهای را فراهم آورد. افرادی مانند آیتالله مکارم شیرازی، هاشمی شاهرودی، صادق لاریجانی و نیز ابراهیم رییسی برای این کار مد نظر قرار گرفتند، اما بهتدریج بهنظر میرسد بنابه دلایل گوناگون، انجام چنین پروژهای متوقف شده است؛ بنابراین اکنون تنها گزینه مطلوب جانشینی برای رهبری ایران، معرفی یکسره مجتبی خامنهای بهعنوان رهبر ازسوی مجلس خبرگان است. برای انجام چنین کاری، قطعاً باید فضاسازی شود و حضور حسن روحانی در مقام ریاستجمهوری و یا نقش داشتن محمد خاتمی و سیدحسن خمینی در سیاست نیز میتواند برای انجام این کار، عنصرقدرتمند مخل پروژه تلقی شود؛ نقشی که قبلاً هاشمی رفسنجانی ایفا میکرد. از جنبه امنیتی نیز باید فعالان سیاسی تحت کنترل بیشتری قرار گیرند. اما معضلی که اکنون پیش آمده، این است که با خروج آمریکا از برجام، حالا مدیریت و هدایت این موضوع، برعهده رهبر است. اگر ایران و رهبری بخواهد همچنانکه تهدید کرده است، درصورت تداوم اعمال تحریمها از برجام خارج شود و به غنیسازی بپردازد، در این حالت احتمالاً دولت روحانی باید کنار برود و ممکن است جمهوری اسلامی ایران وارد بازی پرخطری شود که هم جمهوری اسلامی را باخطر مواجه کند و هم انتخاب مجتبی بهوسیله مجلس خبرگان بهعنوان رهبری در چنان شرایطی، با واکنش تند اجتماعی روبرو شود؛ مضافبر اینکه در ساختار قدرت، بر روی رهبری مجتبی خامنهای، اجماعی صورت نگرفته است و اگر خبرگان بخواهند در تنشزدایی پیشرفته و نرمشهای سیاسی بیشتر، او را در آینده به این سمت منصوب کنند، در آن صورت، نیروهای متعادل و میانهرو در ساختار سیاسی قدرتمندتر خواهند شد. اکنون رهبر ایران در خفا پروژهای را اولویت خود قرار داده که در تریبونهای علنی از آن سخن نمیگوید؛ ولی شواهد و قرائن نشان میدهد که او این امر را بهعنوان اولویتش برگزیده است و نحوه برخوردهای او در سیاست داخلی و خارجی، در پرتو همین موضوع است. از این زاویه، هاشمی رفسنجانی، محمد خاتمی و سیدحسن خمینی باید به حاشیه رانده میشدند و حسن روحانی نیز بهخاطر ناکارآمدی، در افکار عمومی تخر یب شود. خامنهای برخلاف خمینی میخواهد در زمان حیات و حضورش در قدرت، تکلیف این موضوع را روشن کند تا بعد از او، بحران سیاسی شکل نگیرد. او البته سعی کرده که از این موضوع سخن نگوید و همیشه بهعنوان پوشش تبلیغاتی، موضوعات دیگری مانند اقتصاد مقاومتی را انتخاب میکند؛ اما عملاً تجربه نشان داده است که رادیکالشدن فضا و نیز قفلشدن بازار اقتصادی و ناآرامیهای شهری، زمینههای یک تغییر رادیکال را در ساختار قدرت فراهم میسازد. این تضاد میان اولویتهای راهبردی در تبلیغات و در عمل، مشکلات متعددی را برای بازیگران سیاسی در ایران پدید آورده است. بهنظر می رسد که در ماههای اخیر، این روند شتاب بیشتری به خود گرفته است و اقدام ترامپ هم شاید در این زمینه، امکانات بیشتری را برای این تغییر کلید بزند؛ هرچند که محاسبه واکنشهای جامعه و بازیگران صحنه سیاست نسبتبه چنین امری، همچنان مبهم است.
نتیجهگیری :
رهبر ایران در مواجهه با چالشهای کنونی، در عمل سیاست راهبردی که انتخاب کرده، عمدتاً بهگونهای تنظیم شده است که موضوع جانشینی، مسأله اصلی او قرار گرفته است و لذا در حوزه مدیریتی، عملاً امکان بسیج منابع انسانی و مشارکت گسترده اجتماعی برای مواجهه با مشکلات داخلی و خارجی را کنار گذاشته است. حال اینکه رهبر ایران چگونه میخواهد در مدیریت چالشهای کنونی با چنین محدودیتهایی و با تکیه بر نیروهای دفاعی و امنیتی، پروژه خود را بهپیش برد، پرسشی است که همچنان پاسخ روشنی حتی در ذهن بازیگران اصلی در سیاست ایران نیافته است.