صدا و سیما نمونه کوچک ایران؛اکثریت کارمندان در مقابل اقلیت مدیران
صداوسیما دژِ تاکنون تسخیرناشده نظام است. سازمانی با نیروی انسانی انبوه، که آشنایی عموم مردم با ساختار درونی آن یا بسیار کم است، یا اشتباه؛ اما حقیقت این است که سازمان از دو پاره متفاوت تشکیل شده است، یک پاره عظیم و بیاقتدار و یک پاره کوچک اما مقتدر و تحمیلگر. شبیه همان الگوی اجتماعی سیاسی حاکم بر جامعه سیاسی ایران. واقعیت این است که آنچه از رفتار سیاسی صداوسیما به چشم میآید به معاونت سیاسی این سازمان مربوط است و گرنه ماجرای صندوق سیار انتخابات سال ۸۸ که در صداوسیما رأی میگرفت، بسیار مشهور است؛ بیش از ۷۰درصد آرای آن به میرحسین موسوی اختصاص داشت! ماجرایی که هم معاونت سیاسی را غافلگیر کرد و هم رؤسای سرسپرده سازمان را. آنچه میخوانید، یادداشتی است به قلم یکی از کارگردانان تلویزیون، به عنوان نمایندهای از کارکنان سازمان، که در آن، سازوکار داخلی و گرایشهای سیاسی بدنه سازمان و تناقضهای موجود در ساختار آن را روایت کرده است. واقعیتی که حسن روحانی نیز در یکی از سخنرانیهای تبلیغاتی اخیر خود بر آن انگشت گذاشت و گفت: «صداوسیمایی که کارمندان زحمتکشی دارد گرفتار یک باند سیاسی شده است.» - ایران اینترنشنال
------------------------------------
خیلیها میگویند انتخابات این دوره بیشتر از سال ۸۸ دو قطبی است. من خيلى این طور فکر نمیکنم. البتّه دو قطبىای شکل گرفته، ولی اولاً به تندی ۸۸ نیست، بعد این که شعارها آن قدر رادیکال نشده است. ضمن این که تجمعهایی به قدرت و اراده آن سال تشکیل نشد. دو قطبی واقعیای اگر شکل گرفته بین پیروان مشارکت و ایده تحریم است.
- همه به روحانی رأی میدهند
ولی در سازمان صداوسیما همین هم وجود ندارد، اینجا همه به آقای روحانی رأی میدهند و این بار کسی را هم ندیدم که رأیاش را پنهان کند. اگر چهار سال پیش همه کارمندها روز رأیگیری پای صندوق مستقر در سازمان رفتند و در سکوت و در مقابل چشمهای گردشده از تعجب مدیرانشان جای "سعید جلیلی" ، نام "حسن روحانی" را نوشتند، امسال از این خبرها نبود.
در شیفتها ، در آفیشها و حتّی سر برنامههای زنده هیچکس نیّت خودش را پنهان نمیکند که هیچ، تقریباً همه با هم بحث سیاسی میکنند و از هم نمیترسند.
این میزان از رهايی و بی ترسی، بیش از آن که محصول درک جامعهی بیرون از سازمان باشد، به خاطر نارضایتی انفجارآمیزیست که کارمندان صدا و سیما از وضع موجود دارند.
- حس ناخوشایند منفور بودن
تا جایی که من میفهم آنها احساس سرخوردگی عمیقی از دیده نشدن دارند. آن هم دیده نشدن در جایی که فی نفسه انسانهای با استعداد برای کار به آنجا میروند تا دیده شوند.
واقعیّت این است که مدیران سازمان کارمندهای خود را نمیشناسند و اصولاً نیازهای روحی و حرفه ای آنان برایشان مهم نیست. یک کارمند-فرقی نمیکند در چه رده و چه صنفی- برای یک مدیر در حکم ابزاریست که چرخدندههای بی روغن برنامه هایی را بچرخاند که ترمزهای ایدئولوژی صلب و سخت، آنها را ناکارآمد کرده است.
دیگر این که حس ناخوشآیند منفور بودن رسانهای که سالهاست مخاطب خود را بیاعتماد کرده، کارمندان سازمان را از حس شور و افتخار تهی کرده است.
اگر تا پیش از سال ۸۸، عوامل برنامهساز سازمان انگیزههای خود را برای خوراک دادن به جامعه از استقبال مردم میگرفتند، حالا در انتخابات سال ۹۶، این جامعه است که با کسب مهارتهای مدنی از کسانی که تا پیش از این آنها را سرگرم میکردند، رو برگردانده اند.
- سیمای سبک زندگی اقلیت
این تقابل بین ادبیّات رسمی که منویّات ایدئولوژی تکیده حکومتی را تبلیغ میکند، با آنچه واقعاً در محلّهها، خانهها و خیابانها اتّفاق میافتد، چیزی نیست که حتّی از چشم مدیران سازمان پنهان بماند، چه برسد به کارمندهایی که خود را جزء کوچکی از یک سیستم میبینند، سازمانی که در این سالها به شکل سیستماتیک برنامه ریزی شده است تا دیدگاههای متکثّر و رنگارنگ را تقبیح کند و این که در این سالها مدیرها و تهیّه کنندههایی را تربیت کرده است تا فقط سبک زندگی بخش کوچکی از اجتماع ایرانی را ترویج کند و بازتاب بدهد.
طبیعی است که این تقابل، در کارمندان رسانه ملّی، تناقضی روانی به وجود میآورد که از همان خلّاقیّتها و ذوقهایی که لازمه جذب تماشاگر یا شنونده است جلوگیری میکند.
- ترس و ننگ
وقتی در سال ۸۸، دو شب پیش از اعلام نتیجه شگفت انگیز پیروزی "محمود احمدی نژاد"، سربالایی جام جم را بالا میرفتم، در کمال شگفتی دیدم جمعیّتی که با هیجان بسیار تبلیغ "میرحسین موسوی" را میکردند، فریاد زدند: صدا و سیمای ما، ننگ ما ننگ ما!...
این اوّلین بار بود که این شعار را میشنیدم. در آن هنگام رفتن به داخل سازمان حتّی برای من که کارمند رسمی بودم، کار ساده ای نبود؛ آنقدر نیروی امنیّتی و انتظامی با اسلحههای آماده به شلّیک مبادی ورودی سازمان را بسته بودند که انگار میخواستیم وارد یک دژ جنگی شویم!...
شبهای بعد اوضاع بدتر بود. مردم خشمگینتر بودند و بگیر و ببند بیشتر بود... داخل سازمان کمتر کسی جرأت میکرد لباس سبز رنگ بپوشد. همه از سایه هم میترسیدند و ابداً صحبت سیاسی جز حرفهای درگوشی با اشاره و ایماء رواج نداشت. البتّه واضح بود که همه از وضع موجود ناراضی هستند. من در آن زمان با خیلیها با کنایه صحبت میکردم. بیشتر کسانی که میشناختم به میرحسین رأی داده بودند و از بازگفتن انتخابشان هراسناک بودند... حتّی چند نفری را که میدانستیم میروند با چوب، دم سازمان پاس میدهند هم از گفتن اینکه به که رأی داده اند، طفره میرفتند.
- دست ما نیست!
در همان روزهای منتهی به روز انتخابات، یک بار که مدیر ارشدمان برای سرکشی آمده بود ازش به شوخی پرسیدم به چه کسی رأی خواهد داد؟ دستم را گرفت و تا زمانی که میرفت ول نکرد!...جواباش دیپلماتیک و قانع کننده بود: «ما انقلاب کرده ایم که هر کس آزادانه به هر کاندیدی که خواست رأی بدهد!»
هرچند عملکرد برنامههای سیما بسیار با جواب او متفاوت بود. من چند بار به مدیر مستقیمام بابت پخش برنامههای جانبدارانه سيما اعتراض كردم. جواباش این بود که: «ما مجری هستیم، دست ما نیست!»
این جمله کلیدیترین توجیه در تاریخ استبداد معاصر جهان است و در ایران امروز ناظر به این است که سیستم طوری برنامه ریزی میشود که مخاطبین رسانه را به چند ده هزار نفری که در نمازجمعه و مراسم رسمی از این دست شرکت میکنند تقلیل میدهد و قادر به دیدن صداها و تصویرهای دیگرانی نیست که مایلاند تا سبک و نوع دیگری از زیست و زندگی را نمایش دهند.
- ناتوانی در جذب مخاطب
در این مدّت بیشتر تهیّهکنندههای با سابقه و کاردان از کار بیکار شدند و جایشان را چهرههای جدیدی گرفتند که نه شیوههای جذب مخاطب را میدانستند و نه نیّتی برای این کار داشتند. در این سالها رسانه از تربیت و جذب افراد نخبه عاجز بوده و به احتمال زیاد، تمایلی هم برای این کار نداشته است.
از آن روزهای سخت سالها گذشته و در چهار سال گذشته دولت آقای روحانی تنها توانسته بخشی از آوار خرابیهایی را بردارد که از دولت پیش به ارث برده بود. ولی صدا و سیما رویه خود را به هیچ عنوان تغییر نداده است. در این مدتّ عملکرد رسانه علیه دولت جوری تخریبی بوده است که انگار با یک دولت مهاجم و متخاصم روبرو بوده است.
در واقع رسانهی ملّی راه خود را رفته و جامعهی مدنی و طبقههای متوسّط شهری راه خود را.
- رهایی از ترس
به عنوان کسی که در هر دو طیف زندگی کرده ام، فکر میکنم هیچ کارمندی خودش را از جامعه اش جدا نمیداند. ولی آن ها ناخواسته مجری طرح هایی هستند که در آنها دخالتی ندارند. ولی دیگر به این نقطه رسیده اند که عقیدهشان را بدون پرده پوشی ابراز کنند.
سخنان آقای روحانی در زنجان دربارهی کارمندان صدا و سیما، حرف بسیاری از آن ها بود، که «صداوسیمایی که کارمندان زحمتکشی دارد گرفتار یک باند سیاسی شده است.»