باب مارلی، ماریجوانا و موزیک رِگی
شاید گفتوگو از باب مارلی را بتوان به سه بخش مساوی تقسیم کرد: موسیقی رگی، مذهب راستافار و روحیه متمردش دربرابر بی عدالتی.
پدرش سفید و مادرش سیاه بود، دو رگهای که سفید بودن پدرش چندان خوشایند ساکنان دهکده محل تولدش نبود، اما جابجایی باب مارلی به ترنچ تاون (Trench Town )، دوستیاش با نویل لیوینگستون و تشکیل گروه موسیقی، رابرت نستا مارلی (مشهور به باب) را تبدیل به سوپراستاری بینالمللی از جهان سوم کرد.
راستافار
یاه (Jah) بهمعنای خدا، استعمال ماریجوانا بهمثابه آیینی مقدس و قرائتی بخصوص از کتاب مقدس، ازجمله عناصر تشکیلدهنده مذهب راستافار است که بیشک از سازههای اصلی هویت باب مارلی، خواننده، ترانهسرا و فعال اجتماعی جاماییکایی بود.
مذهب راستافار، شاخهای از ادیان ابراهیمی است که در میانه سالهای ۱۹۳۰ در جامائیکا میان جامعه فرودست آفریقایی-جامائیکایی شکل گرفت و ایدئولوژیاش واکنشی است علیه فرهنگ غالب بریتانیا که بهواسطه استعمار در جامائیکا حاکم بود. هرچند مارلی در خانوادهای کاتولیک متولد شده و رشد یافته بود، در دهه ۶۰ میلادی به این آیین گروید. موهای بلند و بافته (درِدلاک)، ریش و مصرف مداوم ماریجوانا، اثرات پیوستن او به مذهب راستافار است. جنبشی که با شهرت مارلی در سراسر جهان شناخته شد و با مرگ مارلی و هایله ثلاثی - امپراتور اتیوپی که برخی پیروان راستافار ازجمله باب او را مسیح موعود می خواندند- رو به افول گذاشت. باب مارلی در مصاحبهای درمورد این جنبش، ادعا میکند که کتاب مقدس به دست جیمز، پادشاه انگلستان، به ضرر سیاهان و به سود سفیدپوستها تحریف شده و کلیسا درواقع درون خود انسانهاست.
رِگی یا رِگه ( Reggae)
موزیک رگی بخشی از هویت مردم جامائیکا محسوب میشود و بهلحاظ موسیقایی ریشه در موزیک «اسکا» و «راک استدی» دارد و قویا وابسته به جنبش پاناَفریکن است که ترغیب و تشویق همبستگی و برادری مردم آفریقاییتبار را هدف خود میداند.
در گفتوگویی خبرنگار از باب مارلی میپرسد: «باب، آیا تو خودت را بیشتر آفریقایی میدانی تا جامائیکایی؟» و مارلی در جواب میگوید: «بله، چرا که ما راستافار هستیم… آفریقا ریشه ماست.»
باب مارلی بر آن عقیده بود که رگی موسیقیای برخاسته از مذهب راستافار و حاوی پیام است.
اساس موسیقی رگی برپایه ریتمی است که برروی ضربها شکل میگیرد و آهستهتر از «اسکا» نواخته میشود.
هرچند ترانه های رگی غالباً انتقادی-اجتماعی یا سیاسی است، اما ترانههای مذهبی، ترانههایی در ترویج مصرف ماریجوانا و ترانههای شخصی نیز در میان آنها یافت میشود. با وجود مورد پسند بودن رگی و شهرت گروه «باب مارلی و ویلرز» در جامائیکا، انتشار آلبوم «آتش بگیر» ازسوی شرکت انتشار موسیقی «آیلند رکوردز» و حتی تور انگلستان، این بازخوانیِ «اریک کلپتون» از ترانه « کلانترو با گلوله زدم» باب مارلی بود که رگی را به طرفداران راک شناساند و منجربه جهانی شدن رگی و باب مارلی شد.
باب مارلی شورشی و موسیقی پسااستعمار
کتاب «باب مارلی، منادی جهان پسااستعمار؟» نوشته جیسون توینبی (Jason Toynbee)، به بررسی باب مارلی، یکی از تاثیرگذارترین خنیاگران قرن بیستم میپردازد. توینبی شناخت باب مارلی در جایگاه یک فعال اجتماعی و شاعری معترض را پیشنیاز شناخت موسیقی او میداند؛ موسیقیای که سرشار از خشم دوران بردهداری و استعمار و همزمان انباشته از امید و مقاومت برای مردم فرودست است. باب مارلی و بسیاری از پیروان راستافار، غرب، پلیس، دولت و یا هر ساختاری که موجب ایجاد نظام بردهداری، سرکوب سیاهان، تبعیض نژادی و اختلاف طبقاتی شده است را بابیلون مینامند و معتقدند که باید دربرابر آن ایستاد و مقاومت کرد.
ترانههای «آتش بگیرید»، «سرود رستگاری»، «برپاخیز، از جا کن»، «کلانترو با گلوله زدم» و «اون شیکمگندهها» از مشهورترین ترانههای مارلی است که در آنها بهطور مستقیم به نظام بردهداری، اختلاف طبقاتی و خشونت پلیس اشاره میشود و ترانههایی مانند «جنگ» و «عشق واحد» او، آهنگهایی است در ستایش صلح و آزادی جهانشمول.
او که برای کنسرت «لبخند بزن جامائیکا »، بهمنظور فرونشاندن تنش سیاسی در میان دو حزب کشورش، به جامائیکا سفر کرده بود، حوالی ساعت ۹ شب ۳ دسامبر ۱۹۷۶ در خانه شخصی خود، بههمراه همسر و مدیر برنامههایش، به ضرب گلوله فردی ناشناس، زخمی و به بیمارستان منتقل شد. با این همه، مارلی باوجود جراحتهای ناشیاز شلیک، در کنسرت «لبخند بزن جامائیکا» حاضر شد و در پاسخ به علت حضورش با وجود احتمال خطر سوءقصد به جانش، گفت که «وقتی کسانی که تلاش میکنند دنیا را به جای کثیفی تبدیل کنند، یک روز هم دست از کار نمیکشند، من چرا توی خانه بخوابم.»
اگر باب مارلی که ناباورانه در سن ۳۶ سالگی از دنیا رفت زنده بود، امروز (ششم فوریه)، ۷۴ ساله می شد و شاید به نوشتن قطعهای در مورد وضعیت حال حاضر جهان مشغول بود. ترانهسرایی که همه زندگیاش را پای اعتقادش گذاشت و به گفته خود، «قانونی جز قانون خداوند» نمیشناخت و زندگی را جز «زندگی برای و به سود مردم» نمیخواست. ثروتش را بذل درویشان می کرد و خانهاش آسایشگاه دوستان بود.
خنیاگری که میراث او به گفته ویوین گلدمن (خبرنگار بریتانیایی که دوست مارلی بود) در خطر تقلیل به سبکی خاص از زندگی، استایل پوشش و کشیدن ماریجوانا قرار گرفته و دنیا از شخصیت مبارز و موسیقی متعهد او غافل مانده است؛ کسی که گفته بود: «بهتر که در راه آزادی بمیری تا همه عمر، زندانی روزهای زندگیات باشی.»