برجام ومخالفانش
برجام به عنوان مهمترین دستاورد دولت روحانی در دور اول ریاست جمهوریاش محسوب میشود و به همان اندازه که دولت در تبلیغات انتخاباتیاش برروی آن مانور میداد، مخالفین هم بر روی آن تکیه میکردند. استدلال تبلیغاتی مخالفین که طیفهای مختلفی از جناحهای اصولگرا را که عمدتا راستهای تندرو را شامل میشود تکیه به چند عنصر دارند:
الف- برنامه هستهای ایران مانند ملی شدن صنعت نفت است و کوتاه آمدن ایران در برجام از حق قانونیاش درغنیسازی باعث طمع قدرتهای بزرگ برای پیشروی علیه حاکمیت ایران میشود.
ب- برجام در مذاکرات منجر به تعطیلی آب سنگین اراک و فردو شده است.
ج- برجام سنگینترین نظارت تاریخی بر صنعت هستهای یک کشور را رقم زده است.
ج- در مقابل عهدشکنی آمریکا وعدم انجام تعهداتش، هیچ مکانیزم قدرتمندی برای پاسخگویی وجود ندارد.
د- با تصویب تحریمهای جدید توسط کنگره آمریکا همه آنچه که مزایای برجام نامیده میشود از بین خواهد رفت و آنها تحت عناوین دیگر از جمله تروریسم و حقوق بشر برخواهند گشت.
ه- در درازمدت با تحلیل اقتصادی ایران، آمریکا بدون هراس از برنامه هستهای ایران، با پیدا کردن بهانهای همچنان که به سراغ لیبی رفت به سراغ ایران هم خواهند رفت .
اما استدلالهای عنوان شده در خیلی از موارد سست و بی پایه است اصولگرایان نمیگویند که هزینه برنامه هستهای که ایران پرداخته برای چه بوده است؟ آیا بدون برنامه غنیسازی هستهای، ایران فاقد استقلال میشود و آیا اصولا قابل قیاس با برنامه ملی شدن صنعت نفت است؟
زیرا نفت مهمترین منبع درآمد ایران بوده است و ملی شدن صنعنت برای افزایش منفعت مالی کشور بوده است در حالیکه صنعت غنیسازی نه تنها درآمدی نداشته است بلکه پرهزینهترین اقدام اقتصادی ایران در کل تاریخش بوده است.
از سوی دیگر در مورد شرایط قرارداد اصولگرایان طوری سخن میگویند که گویی ایران انتخابهای متعددی داشته است که دولت روحانی نادیده گرقته است. در حالیکه دولت احمدینژاد که خود در آغاز کارش در سال 84 نقش اصلی در ارسال پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل داشت، از سال 1389 به این نتیجه رسید که بدون حل مساله هستهای کشور با بنبست جدی روبرو خواهد شد. او در دو سال آخرعملا بهخاطراصرارش بر این موضوع، از مسائل پرونده هستهای کنار گذاشته شده بود و جلیلی دبیر شورای امنیت و رییس مذاکرات هستهای و صالحی وزیر خارجه در سال آخر مستقیما با رهبر در ارتباط بودند و احمدینژاد هیچ نقش و نفوذی در این باره نداشت.
آیتالله خامنهای هم متوجه شد که با تحریمهای یکپارچه بینالمللی ایران راه چارهای ندارد و با همین استدلال به صالحی ماموریت داد که با امریکا وارد مذاکره شود و البته عمد داشت که احمدی نژاد ازآن دور نگه داشته شود تا اگر مذاکرات به نتیجه مثبتی رسید سندش به نام وی صادر نشود و بر محبوبیتش اضافه نشود.
گزارشهای محرمانهای نیز که برای خامنهای تهیه میشد همه موید این بودند که ایران در دو راهی انتخاب واقع شده است و حفظ نظام فقط در گرو مصالحه و نرمش امکانپذیر است.
علاوه براین برخلاف استدلال اصولگرایان ادامه غنی سازی هیچ امنیتی برای ایران به ارمغان نمیآورد و مشخص است که احتمال درگیری نظامی در چنان موقعیتی برای ایران بسیار افزایش یافته بود .
این حالت وجود هاله خطر جنگ بر سر ایران، گروههای مختلف اجتماعی را نیز دچار پریشانی خاطر کرده بود و هم فرار مغزها و هم فرار سرمایه افزایش یافته بود که همه اینها برای امنیت ملی ایران بسیارخطرناک بود.
علاوه براین مخالفان تندرو توجه نمیکنند که مکانیزمهای رفع تحریمهای بینالمللی هم زمانبر است و هم سیاست خارجی ایران بعد از برجام باید در روشی هماهنگ راه مصالحه را طی کند و نمیتواند هم از مزایای برجام استفاده کند و هم به سبک گذشته در سیاست خارجی میگساری و بدمستی کند. ایران نمیتواند در منطقه در خصومت با غرب و همسایگانش که متحدان غرب هستند به سر ببرد و هم برنامه هستهای داشته باشد و هم از مزایای نظام مالی دنیا استفاده کند. حتی روسیه هم با چنین وضعیتی مواجه نیست با کوچکترین درگیری در اوکراین اروپا و آمریکا دست به تحریم گسترده روسیه زدند. اکنون با حضور ترامپ ضرورت این امر بیش از پیش برای ایران افزایش یافته است.
بنابراین اصولگرایان خود به خوبی میدانند که راه این نیست که آنها نشان میدهند. بیشتر تبلیغات آنها از این بابت است که با باخت در انتخابات ریاست جمهوری در دو دوره مجبور شدند قدرت اجرایی را واگذار کنند و در فضای مصالحه برجام ،سوداهای مالی وسیاسی رانتی آنها بر باد رفته است و گرنه اگر خود سکان قدرت را در دست داشتند مانند تغییر موضع احمدینژاد برای حفظ قدرتشان هر نرمشی را با عنوان نرمش قهرمانانه پذیرا بودند.