نامهنگاریهای «مرد بهاری» به رهبر
محمود احمدینژاد، که خود را مرد نهضت بهاری مینامد، اول بهمنماه، بار دیگر یک نامه از سلسله نامههایی را که به رهبر نوشته و بدون پاسخ مانده بود، منتشر کرد.
او در این نامه به رهبر ایران درمورد اقدامات رییس جمهوری و رییس قوهقضاییه هشدار داده بود. احمدینژاد در این نامه با استناد به محاکمه ناعادلانه اسفندیار رحیم مشایی و با انتقاد از قوه قضاییه که حتی ظاهر قانونی را هم در محاکمه رحیم مشایی لحاظ نکرده، اظهار داشت دادگاه با پروندهسازی و محاکمه صوری فرصت دفاع را از متهم سلب کرده است. او این اقدام قوه قضایيه در صدور حکم علیه رحیم مشایی را واکنش به سخنرانی احمدینژاد علیه ريیسجمهوری عنوان کرد و گفت این اقدام قوه قضاییه حمایت آشکار از رییسجمهوری است.
محمود احمدینژاد همچنین در این نامه با تکرار حرفهای پیشین خود در خصوص همراهی برادران لاریجانی و روحانی، آنها را مسئول شرایط امروز کشور دانست و تلویحا آنها را نامشروع خواند و گفت هیچ دولتی به اندازه دولت احمدینژاد به مردم و انقلاب خدمت نکرده است. رییسجمهوری پیشین در بخشی از نامهاش خطاب به رهبری، با گلایه از اینکه رهبری تاکنون نامههایش را بدون پاسخ گذاشته است، از او خواست تا اجازه ندهد احکام سیاسی علیه افراد صادر شود.
این چندمین بار است که محمود احمدینژاد با ارسال نامه به رهبری، نسبت به اقدامات ویرانگر قوه قضاییه و مجریه به او هشدار میدهد. او با انتشار این نامهها که ادبیاتش تقریبا در تاریخ جمهوری اسلامی ایران بیسابقه است، هدفهای سیاسی متعددی را دنبال میکند. باید دید احمدینژاد با نگارش و انتشار چنین نامههایی چه اهدافی را دنبال میکند.
الفـ هدفهای سیاسی احمدینژاد
۱. حفظ وجهه خبری
احمدینژاد با این روش سعی میکند حضور خبری خود را در رسانههای عمومی و اجتماعی حفظ کند و خود را از حاشیه به متن بیاورد. او در زمان ریاستجمهوریاش نیز مدام سعی داشت در تیتر خبری رسانهها قرار گیرد. از نظر او حتی مواضع منفی رسانهها، بهخاطر حضور در متن افکار عمومی، مثبت تلقی میشود.
۲. پرچمداری انتقاد از نظام
دومین هدف احمدینژاد ارائه چهرهای مردمی و منتقد نظام است تا نشان دهد او از جنس دیگری است و در شرایطی که تودههای مردم از بیعدالتی و بیکفایتی و محرومیتهای کنونی به تنگ آمدهاند، او خود را رهبری انقلابی جلوه دهد که مدافع حقوق مردم و پرچمدار عدالت است.
چنین سخنانی، آن هم زمانی که هنوز اصلاحطلبان بهخاطر ملاحظاتی کلی، روابطشان با دولت روحانی و حمایت از او در انتخابات، از چنین لحنی برای انتقاد از نهادهای نظام استفاده نمیکنند، میتواند محبوبیت مردمی او را، بهویژه در مناطق روستایی و شهرستانها و میان طبقات فرودست از جمله کارگران صنعتی و خدماتی، افزایش دهد. احمدینژاد همچنان تلاش میکند تا به نقش انتقادیاش علیه نظام ادامه دهد و چهرهای متفاوت با دیگر افراد نظام به نمایش بگذارد. این همان اقدامی است که در انتخابات سال ۸۴ نیز انجام داد و با معرفی خود بهعنوان چهرهای متفاوت با سایر دستاندرکاران نظام، بهراحتی کرسی ریاستجمهوری را اشغال کرد.
۳. یارگیری در ساختار قدرت
هدف سوم احمدینژاد فروش کارت خود به اصولگرایان است. او با اینکه دیگر خود را اصولگرا نمیداند، بهخاطر عقبههای سیاسی حامی خود در بدنه اصولگرایان میخواهد نشان دهد در یک رقابت انتخاباتی فقط اوست که میتواند رقبایش را شکست دهد و نمایندگان اصولگرا توانایی جذب آرای مردمی را ندارند. علاوه بر این، در فضایی که چالشهای جانشینی و بحران اقتصادی میتواند خلایی در قدرت سیاسی ایجاد کند، او از این طریق میخواهد با فشار بدنه اصولگرایان به راس هرم اصولگرایان، به او به چشم گزینهای مردمی و مقتدر نگاه کنند.
بـ احمدینژاد و پرسشهای بیپاسخ
البته احمدینژاد برای جذب افکار عمومی همچنان با پرسشهای جدی روبهروست، که از تناقضهای رفتاری و مواضعش ناشی میشود.
نخستین پرسش این است که چرا علیرغم نوشتن چنین نامههایی که عملا مشروعیت قوه مجریه، مقننه، قضاییه و روسای آنها را زیر سوال برده است، در جلسات مجمعی حضور به هم میرساند که ریاستش با صادق لاریجانی است و روسای دو قوه نیز عضوی از آن هستند. او حتی حاضر نشده با وجود انتقاداتی که به کلیت نظام داشته است و در نامه کنونی و نامه قبلیاش به رهبری هم مشهود است، از مجمع تشخیص مصلحت نظام استعفا دهد، کاری که فیالمثل کروبی بعد از انتخابات ۱۳۸۴ انجام داد.
دومین موضوع به انتقادهایش از قوه قضاییه مربوط میشود. محتوای انتقادهای محمود احمدینژاد علیه قوه قضاییه در بسیاری موارد اگرچه صحیح است، اما نکتهای که مانع از این میشود که بتوان اظهاراتش را صادقانه دانست به زمان ریاست او بر قوه مجریه برمیگردد. او تا نیمه سال ۱۳۹۰، که سطح درگیریهایش با نهادهای قدرت افزایش نیافته بود، بهجز یک مورد، هیچگاه از حقوق زندانیان سیاسی دفاع نکرد و دایما روشنفکران را مورد حمله قرار میداد. در دوره دادستانی دوست دیرینش سعید مرتضوی، از سال ۱۳۸۴ تا نیمه سال ۱۳۸۸، بسیاری از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی بهخاطر انتقاد از دولت احمدینژاد به زندان محکوم شدند. در این زمینه، او هیچگاه نه از سیاست دولتش در آن زمان انتقاد کرده، نه اقدامات مرتضوی را زیر سوال برده است. از سویی، رقابت و خصومت دیرینه محمود احمدینژاد نسبت به لاریجانیها و روحانی نبز در انتقادش از قوه قضاییه بیتاثیر نیست.
سومین پرسش به رویکرد پوپولیستیاش در حوزه سیاست داخلی و خارجی برمیگردد. اظهارات و اقدامات او در حوزه اقتصاد و سیاست خارجی بینظمی غیرمعمول و هزینههای سنگینی را در امر اداره کشور رقم زد، که تبعاتش همچنان ادامه دارد. او مجددا با همین لحن دارد درباره مسائل سخن میگوید و این نشان میدهد علیرغم شعارهایش، نتوانسته است نگاهی به شیوه مدیریتی گذشتهاش بیندازد و درسآموزی کند.
نتیجهگیری
تلاش بیوقفه احمدینژاد برای بازگشت به قدرت، که از سوی خود او به بازگشت بهار تعبیر شده است، مانیفست ۱۲ مادهایاش با عنوان «نهضت بهاری» هنوز بهخاطر محدودیتهای عملی و رسانهای به جایی نرسیده است.
نهاد رهبری با انتصاب صادق لاریجانی به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام و تمجید از او در نامهاش، پاسخی عملی به انتقادهای احمدینژاد از رییس قوه قضاییه داد. اما احمدینژاد با بیان انتقادی و طرحهای فضاییاش در حوزه اقتصاد، همچنان توانسته است برای مردم ناراضی سرابی از وعدههای غیرعملیاش بسازد و سودای بازگشت به قدرتش را زنده نگه دارد. هرچند نهادهای قدرت با دستگیری و زندانی کردن بال چپ و راست او، یعنی بقایی و مشایی، و ایجاد محدودیتهای حفاظتی و ارتباطاتی سعی در کور کردن آینده سیاسیاش دارند، همین میزان از مدارا و تحمل رفتارهای او نیز صرفا بهخاطر ملاحظات بینالمللی و تبلیغاتی و نیز هزینههای گزافی است که رهبر ایران و نهادهای قدرت برای روی کار آوردن او پرداختهاند. لذا سعی شده است با اقداماتی نظیر پراکنده کردن و دستگیری نیروهای هوادارش او را مدیریت کنند.
هرچند، احمدینژاد مترصد است از طریق روزنهای که تحولات سیاسی ایران ممکن است برایش ایجاد کند از این محدودیتها عبور کند و به سوداهایش رنگ واقعیت ببخشد، امری که احتمالش بسیار ضعیف است. در ماههای آینده میشود پاسخ این جدالها و سوداها را دریافت.