سیاست بینالملل و کردها؛ متحد موقت اما نە بازیگر
آنچە در «روژآوا» یا کردستان سوریە میگذرد، بیانگر پدیدەای با سابقە بیش از یک قرن است کە کردها از آن رنج میبرند. پذیرفته نشدن آنها بهعنوان یک بازیگر در سیاست بینالملل بە یک اصل غیرقابل تغییر تبدیل شدە است و بە همین دلیل است کە کردها میگویند متحدی غیر از کوهستان نداریم.
چیستی سیاست بینالملل همواره مبحثی قابل مناقشە میان مکاتب و متفکران حوزە روابط بینالملل بودە است. بە همین دلیل است کە کسی یا گروهی تا بهحال نتوانستە جوابی حتمی و ابدی برای آن پیدا کند. فارغ از مناقشات تئوریک، تا پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، یک موضوع حتمی بەنظر میرسید و آن اینکه همگان معتقد بودند کە سیاست بینالملل حوزە بازیگری دولت-ملتهاست. با محو اتحاد جماهیر شوروی، دیدگاههای منبعث از پدیده جهانی شدن، دورە پس از جنگ سرد را عصر زوال و تضعیف دولت-ملتها عنوان کردند. بە همین دلیل بود کە نقش بازیگران غیردولتی بیشتر از مسائل دیگر مورد کنکاش قرار گرفت. بازیگرانی کە ابتدای آن با شرکتهای چندملیتی شروع شد و بە دیپلماسی همتراز با دولتها رسید. چنین موجی کردستان را نیز دربرگرفت.
از نشانههای عصر جدید در روابط بینالملل، ظهور «حکومت اقلیم کردستان» عراق بود. حکومتی کە تشکیل آن در نتیجە قدرت تلویزیون، فشار افکار عمومی و عملی شدن مداخلە بشردوستانە، حامل این پیام بود کە سیاست داخلی کشورها دیگر در انحصار دولتها نیست. فضایی کە مرحوم جلال طالبانی درحالیکه دست در دست نمایندە آمریکا داشت با صدای رسا میگفت: «دیگر تنها کوههای کردستان نیستند کە تنها متحد ما باشند، آمریکا هم متحد ماست». حتی در نمونە روژآوا یا کردستان سوریە، امید کردها چنان مطمئن و همیشگی مینمود کە کمکم داشت ذهنیت تنهایی کردها و نوع برخورد قدرتهای بزرگ در مورد رفراندوم اقلیم کردستان بە فراموشی سپردە میشد.
رفراندوم اقلیم کردستان دنیای پیش از ١٩٩١ را برای کردها ترسیم کرد و سرنوشت روژآوا، صورت تراژیک بە آن بخشید؛ بە گونەای کە روند تحولات را بە سمتی هدایت میکند کە کردها شاید روزی متحد سیاست بینالملل یا قدرتهای بزرگ در آن باشند، اما کسی حاضر بە قبول بازیگری آنها نیست؛ امری کە معتقدان به واقعگرایی در سیاست بینالملل بە ماندگاری دولت-ملتها از آن یاد میکنند، نئورئالیستها (نوواقعگرایان) ملزومات نظام بینالملل را عامل آن میدانند و لیبرالها موج گذرای مخالفت با جهانی شدن قلمدادش میکنند؛ پستمدرنها نیز درهم شکستن نظام ارزشی در سیاست بینالملل مینامندش و سرآخر با شرایط بەحاشیە راندە شدن بازیگران غیردولتی و جان گرفتن حاکمیت ملی مواجهیم.
کردها و نظام بینالملل
سیر صعودی و نزولی کردها در سیاست بینالملل امری منحصر بە سالهای اخیر نیست، بلکە بعد از فروپاشی میرنشینهایی همچون «بابان و اردلان»، موج جدیدی از جنبشهای مدرن در کردستان شکل گرفتەاند کە همگی آنها درصدد بودند تا بە بازیگری در عرصە سیاست بینالملل تبدیل شوند؛ سرنوشت آنها اما چیزی بهجز سرنوشت روژآوا و اقلیم کردستان نبودە است. چرایی این مسالە در ناتوانی کردها نیست، بلکە در بافت و ساختار سیاست بینالملل است کە حاضر بە تغییر نقشە خاورمیانە پس از جنگ جهانی اول نیست. نقشەای کە تلاش کردها برای ایجاد دولت با «قرارداد لوزان»، برای همیشە آنها را بە حاشیە دولتها هدایت کرد.
همە جنبشهای کردی در منطقە تا قبل از جنگ سرد، نگاهشان معطوف بە ایجاد دولت بودە است، اما جنبشهای بعد از جنگ سرد تغییر ماهیت دادە و بر خودمختاری و فدرالیسم تاکید داشتەاند. درنهایت نە نمونە جمهوری کردستان کە متحد اتحاد جماهیر شوروی بود، موفق شد و نە جنبش ملامصطفی بارزانی کە متحد آمریکا بود، توانست بە نتیجە برسد.
با این وصف، تلاش کردها برای رسیدن بە نمونە دولت، خودمختاری و فدرالیسم نتوانست رسیدن کردها بە امنیت هویتشان را تامین کند. در دهە هشتاد قرن بیستم، حزب کارگران کردستان با نفی همە نمونەهای مذکور، با شعار کردستان متحد و یکپارچە وارد بازی کردستان شد (هرچند از سالهای دستگیری اوجالان بە بعد، به خودگردانی دموکراتیک تغییر پیدا کرد). قدرت گرفتن این جنبش همگام شد با تغییر سیاست بینالملل و خاموشی جنگ سرد.
با ورود سیاست بینالملل بە دنیای جدید، جبهە کردستان میان استقلالطلبان و طرفداران فدرالیسم تقسیم شد. سهم استقلالطلبان قرار گرفتن در فهرست سازمانهای «تروریستی» بود و سهم فدرالیستها حکومت اقلیم کردستان در عراق شد.
ظهور حکومت اقلیم کردستان نگاە کردها بە سیاست بینالملل را تغییر داد. این تغییر با سرنگونی دولت بعث در عراق و قدرت گرفتن کردها در نتیجە جنگ با داعش، دنیای متفاوتی را برای کردها در عرصە سیاست بینالملل بە ارمغان آورد. بەگونەای کە از مسعود بارزانی بە مانند رییس جمهوری استقبال میشد و مقامهای روژآوا مهمان اختصاصی کاخ الیزە و کاخ سفید میشدند.
در فضایی کە امید بە بازیگر شدن در کردها تقویت شدە بود، عراق از خاکستر بعد از جنگ داعش سر برآورد و با همکاری قدرتهای بزرگ و کوچک، رفراندوم کردستان را بیاثر کرد و کردها را بە سمت موقعیتی نامطمئن بە عقب راند. در آنسوی ماجرا، ادارە نظامی و امنیتی روژآوا کە پروژەای غیر از بنیان نهادن ادارەای برای همە گروههای موجود در خاک روژآوا نداشتند، با دولت ترکیه مواجه شدند کە از بازیگران فعال سیاست بینالملل و عضو ناتوست. در نتیجە وجود شخصی بهنام ترامپ در جایگاه ریاست جمهوری آمریکا کە حاکمیت ملی را ارجح بر ارزشهای نظام جهانی میداند، دولت ترکیە خواست سرکوب کردها را با رویکرد ترامپ یکی کرد و نمونە روژآوا بە تراژیکترین شیوە بە سمت یک «پاکسازی قومی» میرود.
متحد موقت یا تبدیل شدن بە بازیگر
با شرایط بهوجود آمدە برای اقلیم کردستان کە در عصر عدم اطمینان بە سر میبرد و روژآوا کە استراتژیکترین موقعیت خود را از دست میدهد، کل جامعە کردستان با پرسش بنیادین روبهرو شده است. آیا روند کنونی، کردها را بە شرایط بعد از جمهوری کردستان هدایت میکند و بە مانند دهە ٧٠ قرن بیستم، عصر ناامیدی سراسر این جنبش را فرا خواهد گرفت یا جایی برای اتحادی دوبارە و تبدیل شدن بە یک بازیگر باقی ماندە است؟
سیاست بینالملل بیشتر از آنکە بە سمت یک قطبی یا چند قطبی حرکت کند، بە تعبیر جیمز روزنا، دانشمند علوم سیاسی، با نوعی از «آشفتگی در سیاست جهان» مواجه است؛ آنچە کە کردها در طول بیش از یک قرن در سیاست بینالملل تجربە کردهاند، سیاستی بود دور از آشفتگی، اما شرایط کنونی مملو از آشفتگی متحدان و درگیر شدن بازیگران در جنگهای مستقیم یا غیرمستقیم است. چنین شرایطی شبیه زمانی است کە اروپا بهواسطە جنگهای مذهبی برای بیش از ۳۰ سال در جنگ بە سر میبرد. اما تنها مدلی کە باعث شد تا صلح بهوجود آید، توازنی بود کە بە همە طرفهای درگیر امکان بازی داد. آنچە در خاورمیانە و جهان آشفتە سیاست میگذرد، بە مانند وضعیت کردها، بهدور از هرگونە مدلی برای ایجاد استقرار همیشگی است.
مناقشاتی کە درطول بیش از یک قرن بهوجود آمدە است، بە آسانی تغییر نخواهد کرد. هر چند شرایط کردها بسیار تراژیک است، اما آنها هرگز تا بە این اندازە برای افکار عمومی جهان آشنا نبودەاند. اگر روزگاری کردها بهدنبال روزنامەنگاری بودند تا در مورد آنها بنویسد، در حال حاضر مباحث مربوط بە کردها بە گفتمان روزانە مردم عادی تبدیل شدە است. امروزە، سیاست بینالملل در یکسو قرار دارد و مردم یا افکار عمومی در سوی دیگر. بە این معنا کە اگر تا دیروز مخاطب اصلی کردها دولتها بودند، امروز افکار عمومی مخاطب اصلی آنهاست. برای رسیدن بە این نقطە، کردها هزینەهای عمدەای پرداخت کردەاند. بەعنوان مثال، رای دادگاە میکونوس شرایط جدیدی را بە ارمغان نیاورد، اوجالان با مهاجرت بە اروپا نتوانست بازی را تغییر دهد، بارزانی با رفراندوم قادر بە تغییر آن نشد و زندانی شدن صلاحالدین دمیرتاش تغییری را بههمراە نداشت. بەنظر میرسد کە تنها افکار عمومی است کە توانایی تغییر مسیر کردها را خواهد داشت، چرا کە سیاست بینالملل تا بە امروز قادر بە حل آن نبودە و اجازە ندادە است کە کردها بە بازیگر تبدیل شوند.