چالش عکس ده سال پیش ولی با موضوع تغییر اقلیم و محیطزیست
چالش عکس ده سال پیش این روزها، از فضای انگلیسیزبان گرفته تا فارسی، رسانههای اجتماعی را از تصویرهای قدیم و جدید کاربران پر کرده است و همزمان مجالی را فراهم آورده است تا برخی یادآور آثار منفی فعالیت صنعتی و سبکزندگی آدمی بر محیطزیست باشند.
چون حال طبیعت اصلا خوب نیست.
بگذارید مقایسه کنیم.
در تصویرهایی که مردم از امروزشان و ده سال پیششان میگذراند، قیافهشان در گذر زمان تغییر کرده، ولی بهندرت از اینرو به آنرو شده است، چون در گذر ده سال قرار نیست چهره آدم بهکل عوض شود، مگر اینکه دچار بیماری حادی شده باشد، بهعنوان مثال، به سرطان یا چاقی مفرط (obesity) دچار شده باشد.
بااینحال، در مورد طبیعت اوضاع درست شبیه این است که به یک بیماری ناگواری دچار شده باشد، آن هم بهخاطر دستاندازیهای بیپایان آدمی بر تمامیت وجودیاش.
در همین زمینه بخوانید: آیا در ناامیدی تغییر اقلیم، امیدواریای باقی مانده؟
یک مثالش را خودم توییت کردم. این هفته رفتم و با کمک دیدهبان جهانی ناسا (تصویرهای هر روزه ماهوارهای از زمین برای عموم مردم)، تصویری از دریاچه ارومیه گرفتم.
بعد هم با استفاده از این امکان فضای مجازی زمان را ده سال عقب بردم و دوباره تصویری از دریاچه ارومیه در همان روز سال ولی ده سال قبل گرفتم.
نتیجه تکاندهنده است.
انگار بیماریای مثل سرطان بدخیم به جان دریاچه ارومیه افتاده و این دریاچه محو شده باشد.
فقط من نیستم. اعظم بهرامی، کارشناس امور محیطزیست که در ایتالیا زندگی میکند، در توییتی سه تصویر را به نمایش گذاشته است: یخ که برای همیشه از چهره زمین ناپدید میشود، جنگلها که طعمه آتش در منابع طبیعی شدهاند و دو تصویر از سوریه قبل و بعد جنگ.
چرا سوریه؟ شاید چون ما جدا از طبیعت نیستیم. آنچه بر دریاچه ارومیه یا قطب جنوب رخ میدهد، مستقیم سراغ خود ما خواهد آمد.
در سوریه، یکی از دلایل شروع جنگ امتداد خشکسالی (یا خشکیدگی) است. وقتی دستکم یک میلیون کشاورز مجبور شدند به شهرها مهاجرت کنند و برای مسکن و امکانات زندگی، مثل آب، غذا یا کار، هم با مردم شهر رقابت کنند هم با آوارگان جنگ عراق.
یا به قول نویسنده کانادایی، مارگارت آتوود، نبود امکانات زندگی کافی است تا «ما» در گذر یک شب تبدیل شود به «من». یعنی چارچوبهای اجتماعی متزلزل شود و جامعه آماده فروپاشی باشد.
یک جرقه لازم است تا آتش جنگ شعلهور شود.
سوریه تولیدکننده و همچنین مصرفکننده سوختهای فسیلی است، سوختهایی که بانی گرمایش زمین در شکل کنونیاش هستند؛ گرمایشی که به تغییر اقلیم منجر شده است. برای سوریه و ایران مثال عمدهاش در خشکسالی و مثال دیگرش آلودگی هواست، و برای ایران بهویژه مساله ریزگردها.
پس میتوان گفت سرنوشت ایران با سرنوشت طبیعت گره خورده است، طبیعتی که از افزایش استخراج و مصرف سوختهای فسیلی (زغالسنگ، نفت و گاز) ایرانی آسیب میبیند.
بعد میشود این تصاویر خرس قطبی را مقایسه کرد، اولی سرحال است و دومی در آستانه مرگ.
تصاویر خرس قطبی را نیز مثل یوزپلنگ ایرانی یا پاندای چینی بهعنوان مثالهایی از انقراض در طبیعت و نابودی زیستبومها مکرر منتشر میکنند. چون این حیوانات در صدر زنجیره غذایی قرار دارند، وقتی جان آنها به خطر افتاده یعنی کل زیستبوم مکان زندگیشان در خطر نابودی است.
بعد از نابودی زیستبوم چه میماند؟
بعد از نابودی ایران چه میماند؟
شاید برای همین وقتی به چالش عکس ده سال نگاه میکنم، وحشتزده از خودم میپرسم ده سال بعد و ده سال بعدش چه خواهد شد؟
ده سال؛ این تقریبا همان بازه زمانی است که مجمع تغییر اقلیم سازمان ملل میگوید برایمان باقی مانده است تا خودمان و طبیعت را از چنگ گرمایش زمین نجات دهیم.
احتمالا هم نجات پیدا میکنیمـ همچنان امیدواریم. ولی گرمایش زمین به کنار، دریاچه ارومیه را باید نجات دهیم. تالاب گاوخونی را هم. تالابهای خوزستان را هم. سواحل خزر را هم. از دست فعالیتهای صنعتی و گسترشش به زیستبومها، آلایندهها و آلودگیها، پلاستیک و غیره و فهرست بلندی که به خودمان ختم میشود.
باید خودمان را از دست خودمان نجات بدهیم.
یا به قول نائومی کلاین، نویسنده کانادایی، راهحل تغییر اقلیم با رشد نظام مصرفگرایی و سرمایهداری در تضاد است و برای حفظ اقلیم باید همهچیز را تغییر دهیم.
شما آماده تغییر هستید؟ در همه چیز؟ در گذر فقط ده سال؟